Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


ستاره ها

آخرین اخبار از ستارگان سینما.ادبیات.موسیقی

 

 

هوشنگ ابتهاج؛ از سایه تا ارغوان + زندگینامه

امیر هوشنگ ابتهاج متخلص به، ه. ا. سایه، شاعر به نام ایرانی است که هم اکنون در کشور آلمان زندگی می‌کند.

به گزارش ایمنا امیرهوشنگ ابتهاج غزل‌سرای معاصر ایرانی با دقت در اوضاع سیاسی و اجتماعی حاکم بر روزگارش، مقداری احساسات شخصی خود را در شعرهایش گنجاند و با نفوذ عاطفه در غزل‌هایش و پرداختن به موضوعات روز جامعه توانست بیانگر نیازهای مردم باشد.‌

زندگینامه هوشنگ ابتهاج

امیر هوشنگ ابتهاج در روز یکشنبه، ششم اسفند ۱۳۰۶ در رشت متولد شد، وی اولین فرزند میرزا آقا خان ابتهاج و فاطمه رفعت و تنها پسر یک خانواده ۴ فرزندی بود. پدرش آقاخان ابتهاج از مردان سرشناس رشت و مدتی رئیس بیمارستان پور سینای این شهر بود.

هوشنگ ابتهاج شروع تحصیل و ادامه تحصیلات ابتدایی و بخشی از تحصیلات دبیرستانی در مدارس عنصری، قاآنی، لقمان و شاهپور در شهر رشت سپری کرد و بعد برای کلاس پنجم متوسطه در دبیرستان تمدن تهران مشغول به تحصیل شد.

امیرهوشنگ نوجوان گرچه در درس و مدرسه کوشا نبود اما شیفته مهارت‌آموزی شد و در کنار نقاشی و مجسمه‌سازی، به دیگر هنرها نیز علاقه‌مند بود. به‌گفته خودش: در همان هشت تا ده‌سالگی برای غذا پختن حرص می‌زدم. یک بار هم سه ماهِ تابستان مرا فرستادند پیشِ یک خانم خیاط. شاید چون در خانه شلوغ می‌کردم. گلدوزی و دِسْمِه‌دوزی هم از او یاد گرفتم. مدت کوتاهی هم پیش «موسیو یرواندی» پدر «جرج مارتیرسیان» نوازنده ارکستر سمفونی تهران، مشق ویولن کردم.

هوشنگ ابتهاج

هوشنگ ابتهاج در سال ۱۳۱۸ با موسیقی و سرودن شعر آشنا شد. وی در آغاز، همچون شهریار، چندی کوشید تا به راه نیما برود؛ اما، نگرش مدرن و اجتماعی شعر نیما، به ویژه پس از سرایش ققنوس، با طبع او که اساساً شاعری غزل سرا بود؛ همخوانی نداشت. پس راه خود را که همان سرودن غزل بود؛ دنبال کرد.

ابتهاج مدتی به عنوان مدیر کل شرکت دولتی سیمان تهران مشغول به کار بود.

وی از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۶ سرپرست برنامه گل‌ها در رادیوی ایران، پس از کناره‌گیری داوود پیرنیا و پایه‌گذار برنامه موسیقایی گلچین هفته بود. تعدادی از غزل‌های او توسط خوانندگان ترانه اجرا شده است.

همسر هوشنگ ابتهاج

امیر هوشنگ ابتهاج در سال ۱۳۳۷ با خانم آلما مایکیال ازدواج کرد.

فرزندان هوشنگ ابتهاج

حاصل ازدواج هوشنگ ابتهاج و آلما مایکیال چهار فرزند به نام‌های یلدا «۱۳۳۸»، کیوان «۱۳۳۹»، آسیا «۱۳۴۰»، و کاوه «۱۳۴۱» است.

آثار هوشنگ ابتهاج

  • نخستین نغمه‌ها (۱۳۲۵)
  • سراب (۱۳۳۰)
  • سیاه مشق (فروردین ۱۳۳۲)
  • شبگیر (مرداد ۱۳۳۲)
  • زمین (دی ۱۳۳۴)
  • چند برگ از یلدا (آبان ۱۳۴۴)
  • یادنامه (مهر ۱۳۴۸) (ترجمه شعر تومانیان شاعر ارمنی، با همکاری نادرپور، گالوست خاننس و روبن)
  • تا صبح شب یلدا (مهر ۱۳۶۰)
  • یادگار خون سرو (بهمن ۱۳۶۰)
  • حافظ به سعی سایه (دیوان حافظ با تصحیح ابتهاج)
  • تاسیان مهر ۱۳۸۵ (اشعار ابتهاج در قالب نو)

هوشنگ ابتهاج

از مهم‌ترین آثار هوشنگ ابتهاج تصحیح غزل‌های حافظ است. این اثر با عنوان «حافظ به سعی سایه» نخستین بار در سال ۱۳۷۲ از طرف نشر کارنامه به چاپ رسید. بار دیگر نیز با تجدید نظر و اصلاحات جدید منتشر شد. سایه سال‌های زیادی را صرف پژوهش و حافظ‌شناسی کرد. این کتاب حاصل تمام آن تلاش‌ها و زحمات است که در مقدمه آن را به همسرش آلما پیشکش کرده است.

توصیف تعدادی از مجموعه‌های شعر هوشنگ ابتهاج به اختصار

اولین نغمه‌ها / نخستین نغمه‌ها: سایه در سال ۱۳۲۵ مجموعه «نخستین نغمه‌ها» را، که شامل اشعاری به شیوه کهن است، منتشر کرد. در این دوره هنوز با نیما یوشیج آشنا نشده بود. اولین نغمه‌ها در غزل از حیث زبان به حافظ بسیار نزدیک شده است. غزل‌های عاشقانه‏ی او همراه با مضامین اجتماعی نهفته در آن، غزل وی را به بهترین غزل‌های معاصر بدل ساخته است.

سراب: سراب نخستین مجموعه او به اسلوب جدید است، اما قالب همان چهارپاره است با مضمونی از نوع تغزل و بیان احساسات و عواطف فردی؛ عواطفی واقعی و طبیعی.

سیاه مشق: مجموعه «سیاه مشق»، با آنکه پس از «سراب» منتشر شد، شعرهای سالهای ۲۵ تا ۲۹ شاعر را دربرمی‌گیرد. در این مجموعه، سایه تعدادی از غزل‌های خود را چاپ کرد و توانایی خویش را در سرودن غزل نشان داد و شهریار پیش گفتاری در مورد غزل دربار آن می‌نویسد.

شبگیر: سایه در مجموعه‌های بعدی، اشعار عاشقانه را رها کرد و با مردم همگام شد. مجموعه «شبگیر» پاسخ‌گوی این اندیشه تازه اوست که در این رابطه اشعار اجتماعی با ارزشی پدید می‌آورد. مجموعه شبگیر و زمین نشان می‌دهد.

چند برگ از یلدا: مجموعه «چند برگ از یلدا» راه روشن و تازه‌ای در شعر معاصر گشود.

اشعار هوشنگ ابتهاج

نمونه‌ای از اشعار هوشنگ ابتهاج:

آنکه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت / در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت

خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد / تنه‌ای بر در این خانه تنها زد و رفت

 

ارغوان با صدای استاد هوشنگ ابتهاج (سایه) را ببینید:

 
 
 

 

ماجرای مهاجرت به آلمان هوشنگ ابتهاج

سایه درباره مهاجرت به آلمان گفت: رفتن من به آلمان اجبار نبود، اول یکی از بچه‌هایم رفت آلمان، بعد زنم رفت که بچه ام تنها نباشد، بعد بچه‌های دیگر رفتند، یک مدتی هم من ممنوع الخروج بودم، بالاخره من هم سال ۶۴ رفتم. مهاجرت نکردم و گاهی تهران هستم

زندگی در آلمان

هوشنگ ابتهاج درباره زندگی‌اش در آلمان می‌گوید: در طول روز دو سه ساعت بیشتر نمی‌خوابم، صبح خیلی زود بیدار می‌شوم، چایی درست می‌کنم و با کمی نان خشک صبحانه می‌خورم. روزها می‌نشینم تلویزیون تماشا می‌کنم و می‌بینم دنیا روز به روز دیوانه تر می‌شود، بعد ناهار می‌خورم و دوباره دیوانگی دنیا را تماشا می‌کنم که بدانم آخر این دیوانگی دنیا به کجا خواهد کشید.

هوشنگ ابتهاج

بعد شب هم کمی می‌روم و می‌خوابم، ویروس شعر گفتن هم همیشه هست و هر از گاهی چیزهایی می‌نویسم.

سایه شدن ابتهاج

هوشنگ ابتهاج در استدلال نام شاعری‌اش یعنی سایه می‌گوید:

حروف و کلمات برای من رنگ دارند: ر خاکستری، گ نارنجی و ج سیاه است. ی کلمات برایم سرد و گرم‌اند: سایه کلمه‌ای سرد است، گلابی کلمه‌ای گرم. به‌گمان من در کلمه سایه یک مقدار آرامش و خجالتی‌بودن و فروتنی و بی‌آزار بودن هست؛ این‌ها برای من جالب بود و با طبیعت من می‌ساخت.

خود کلمه سایه از نظر حروف الفبا حروف نرم بدون‌ادعایی است. در آن نوعی افسوس است و ذات معنای این کلمه، نوعی افتادگی دارد در مقابلِ خشونت و حتی می‌شود گفت وقاحت.

هوشنگ ابتهاج

جایزه صلح سایه

در روز ۱۲ مهر سال ۱۳۹۷ در مراسم پایانی «ششمین جشنواره بین‌المللی هنر برای صلح»، نشان عالی با عنوان «هنر برای صلح» به هوشنگ ابتهاج و سه هنرمند دیگر اهدا شد.

+نوشته شده در برچسب:هوشنگ ابتهاج,ساعتتوسط ستاره ها | |

 

 

 

زیباترین اشعار عاشقانه احمد شاملو

 
بهترین اشعار عاشقانه و کوتاه شاملوبهترین اشعار عاشقانه و کوتاه شاملو

برگزیده اشعار کامل شاملو

گلچینی از بهترین اشعار عاشقانه و احساسی و آثار ادبی احمد شاملو، شاعر معاصر ایرانی

تو را دوست دارم
و این دوست داشتن
حقیقتی است که مرا
به زندگی دلبسته می کند

******

 

دوست اش می دارم
چرا که می شناسمش
به دوستی و یگانگی
شهر
همه بیگانگی و عداوت است
هنگامی که دستان مهربانش را به دست می گیرم
تنهایی غم انگیزش را در می یابم

اندوه اش
غروبی دلگیر است
در غربت و تنهایی
هم چنان که شادی اش
طلوع همه آفتاب هاست

******

در فراسوی مرزهای تن ام
تو را دوست می دارم

******

برگزیده شعرهای کوتاه احمد شاملو درباره عشق
 
برگزیده شعرهای کوتاه احمد شاملو درباره عشق

چه بی تابانه میخواهمت!

 

******

میان ماندن و رفتن حکایتی

+نوشته شده در برچسب:احمدشاملو,احمدشاملوی بزرگ,شاعر,ساعتتوسط ستاره ها | |

 

 

 

کافه سینما

اگرچه به احتمال زیاد «آواتار ۲» موفق نخواهد شد «انتقام‌جویان: پایان بازی» را در گیشه شکست دهد، اما قطعا این فیلم می‌تواند از فیلم‌های پرفروشی مانند «مرد عنکبوتی: راهی به خانه نیست» پیشی بگیرد.

به‌گزارش دیجی‌کالامگ بامبنعِ اسکرین‌رنت، پس از ۱۳ سال انتظار، بالاخره امسال دنباله پرفروش‌ترین فیلم تاریخ در ماه دسامبر در سینماها به نمایش درخواهد آمد. فیلم «آواتار» که توانست مخاطبان را با دنیای خیالی خلق شده توسط جیمز کامرون آشنا کند ساخته کارگردانی است که قول داده این دنباله اولین دنباله از چهار فیلم در دست ساخت «آواتار» باشد. حتی با وجود اینکه زمان اکران فیلم نزدیک است، هنوز که هنوز است اطلاعات زیادی در مورد داستان «آواتار ۲» و سایر دنباله‌های این فرنچایز وجود ندارد، جز اینکه قرار است جیمز کامرون بار دیگر محدودیت‌های تکنولوژیکی موجود را کنار بزند.

از سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۸، بسیاری معتقد بودند که هیچ فیلمی نمی‌تواند «آواتار» را که به عنوان پردرآمدترین فیلم تاریخ شناخته شده از جایگاه خود پایین بکشد. یکی از قوی‌ترین رقبای این فیلم، «جنگ ستارگان: اپیزود هفتم – نیرو برمی‌خیزد» بود که به عنوان یکی از مشهورترین فرنچایزهای جهان پس از ده سال به سینماها بازگشته بود و با این حال، حدود ۷۸۰ میلیون دلار کمتر از «آواتار» فروش کرد. اما چهار سال بعد، «انتقام‌جویان: پایان بازی» به میدان آمد. هر دو دنباله یعنی «انتقام‌جویان: جنگ ابدیت» و «پایان بازی» توانستند جزو باشگاه دو میلیون دلاری شوند و «پایان بازی» ۲.۷۹۷ میلیارد دلار در گیشه کسب نمود و توانست رکورد «آواتار» را از آن خود کند.

این فیلم توانست رکورد خود را به مدت هشت ماه حفظ کند تا اینکه آواتار دوباره در چین به نمایش درامد و با فروش ۲.۸۴۷ میلیارد دلار در گیشه مجددا جایگاه خود را در صدر جدول باز پس گرفت. اگرچه با آمدن «آواتار ۲» درگیری‌های جدیدی بین دنیای سینمایی مارول و دنیای پاندورا روی خواهد داد، اما این بار، احتمالا فیلم جیمز کامرون نمی‌تواند نسبت به «پایان بازی» و اولین «آواتار» چندان خوب ظاهر شود. با این حال، این بدان معنا نیست که «آواتار ۲» نمی‌تواند در فهرست پردرآمدترین فیلم‌های تاریخ قرار بگیرد و حتی ممکن است بتواند از برخی از فیلم‌های موفق اخیر مانند «راهی به خانه نیست» نیز پیشی بگیرد. البته نتایج «آواتار ۲» در گیشه به میزان علاقه مخاطبان به این دنباله بستگی خواهد داشت.

چرا آواتار ۲ احتمالا نمی‌تواند در گیشه «پایان بازی» را شکست دهد؟

آواتار 2

با اینکه «پایان بازی» تنها فیلمی بود که توانست «آواتار» را از منصب خود پایین بکشد، اما ممکن است برخی تصور کنند که «آواتار ۲» می‌تواند این فیلم را در گیشه شکست دهد. با این حال، به احتمال زیاد چنین اتفاقی روی نخواهد داد. موفقیت چهارمین فیلم «انتقام جویان» یک پدیده غیرمنتظره و ناشی از شرایط خاص نبود، بلکه نتیجه برنامه‌ریزی طولانی و دقیق برای یک فیلم هیجان‌انگیز بود. از لحظه‌ای که ساموئل ال جکسون در نقش نیک فیوری در صحنه پس از تیتراژ فیلم «مرد آهنی» ظاهر شد، هم طرفداران مارول و هم مخاطبان معمولی می‌دانستند که چیزی متفاوت در شرف خلق شدن است.

در حقیقت دنیای مارول با هر قدمی که برمی‌داشت نشان می‌داد که به سمت چیزی بزرگ‌تر پیش می‌رود و هر دنباله از حماسه نه تنها برای خود فیلم بلکه برای کل فرنچایز از اهمیت بالایی برخوردار بود. حضور تانوس در پایان اولین فیلم «انتقام جویان» مهر تاییدی بر این تئوری بود. این فرنچایز با ساخت فیلم اول که در آن زمان نزدیک به ۳ میلیارد دلار فروش کرد و ده‌ها فیلم مجزای دیگر در فازهای ۱، ۲ و ۳ و در نهایت دنباله «جنگ ابدیت»، توانسته بود قبل از ساخت دنباله آخر، فروش بی‌نظیر آن را تضمین نماید. با این حال، پایان تکان دهنده «جنگ ابدیت» باعث شد انتظارات مخاطبین و طرفداران از «پایان بازی» به نحو غیرمنتظره‌ای بالا برود و بی‌شک این دنباله توانست تمامی انتظارات آن‌ها را برآورده کند.

«پایان بازی» تنها در پنج روز، توانست از رکورد یک میلیارد دلار عبور کند زیرا هیچ‌یک از مخاطبان و طرفداران کتاب‌های مصور نمی‌خواستند جزو آخرین کسانی باشند که از سرنوشت قهرمانان مورد علاقه خود مطلع می‌شوند. در حالی که «آواتار ۲» توانسته به واسطه فیلم اول، شهرت زیادی برای خود دست و پا کند، اما این شهرت به تنهایی برای شکست دادن «پایان بازی» کافی نیست و باید دید که خود فیلم در عمل چه چیزی در دستانش دارد. اگرچه نمی‌توان تاثیر فرهنگی «آواتار» را نادیده گرفت، اما «آواتار ۲» باید کار خارق‌العاده‌ای انجام دهد و به مخاطبان یادآوری کند که ۱۳ سال پیش در این فیلم چه اتفاقی روی داده بود. از سوی دیگر، «پایان بازی»، با توجه به ارتباط موثری که با مخاطبان برقرار نموده قطعا چند قدم از این دنباله جلوتر است.

آیا آواتار ۲ می‌تواند در گیشه «مرد عنکبوتی: راهی به خانه نیست» را شکست دهد؟

آواتار 2

بسیار معقول‌تر است که میزان فروش «آواتار ۲» را در گیشه با فیلم «راهی به خانه نیست» مقایسه نماییم. «راهی به خانه نیست» فیلمی بود که توانست پایانی برای دنباله‌های قبلی خود باشد و شاید اگر اکرانش با همه‌گیری کرونا مواجه نمی‌شد، حتی می‌توانست در گیشه با «جنگ ابدیت» و «نیرو برمی‌خیزد» نیز رقابت کند. درست همانند «آواتار ۲»، «راهی به خانه نیست» هم در ماه دسامبر اکران شد، ماهی که معمولا هر فیلمی در آن اکران می‌شود با استقبال مواجه می‌شود.

در حالی که در میان مجموعه فیلم‌های «مرد عنکبوتی»، «مرد عنکبوتی: دور از خانه» پردرآمدترین فیلم مرد عنکبوتی در زمان خود بود، عنصر چند جهانی و انتظار مخاطبان برای بازگشت توبی مگوایر و اندرو گارفیلد باعث شد «راهی به خانه نیست» یک موفقیت بی‌نظیر و رکوردشکن به حساب بیاید. این فیلم حتی از درامد فیلم «آواتار» در گیشه آمریکا نیز پیشی گرفت و در حال حاضر با ۱.۸۰۹ میلیارد دلار در رتبه ششم فهرست پرفروش‌ترین فیلم‌های جهان قرار دارد. برخلاف پایان بازی، مخاطبان از «راهی به خانه نیست» چندان انتظاری نداشتند و به همین دلیل به نظر می‌رسد که این فیلم نسبت به «پایان بازی» رقیب ساده‌تری برای «آواتار ۲» باشد.

آواتار ۲ در باکس آفیس چقدر درامد خواهد داشت؟

آواتار 2

اگر «آواتار ۲» بخواهد اسم و رسمی برای خود دست و پا کند باید در گیشه خوش بدرخشد. «آواتار ۲» که قرار است حدود یک سال بعد از «راهی به خانه نیست» اکران شود، قطعا با مشکل کمتری برای جذب مخاطبین به سوی سینماها مواجه خواهد بود چرا که هم اکنون شرایط مانند یک سال قبل نیست. پس از گذشت این همه سال از فیلم «آواتار»، فناوری هنوز شاهد تحولی نظیر تجربه سه بعدی که برای اولین بار در همین فیلم مشاهده شد نبوده است بنابراین، «آواتار ۲» می‌تواند تنها بر کیفیت داستان خود به عنوان عاملی که سبب افزایش فروشش خواهد شد تکیه کند.

با در نظر گرفتن همه این‌ها، «آواتار» هنوز یک برنده خوش‌شانس است. هنگامی که دیزنی کمپین بازاریابی «آواتار ۲» را آغاز کند، مخاطبان قطعا فیلم اول را به یاد می‌آورند و کنجکاو خواهند بود که ببینند در دنباله آنچه اتفاقی خواهد افتاد. با توجه به اینکه مخاطبان سراسر جهان دوباره به سینماها عادت کرده‌اند و آرزو دارند که با خرید بلیطی، خودشان را به تماشای یک فیلم به یاد ماندنی دعوت کنند، تصور اینکه «آواتار ۲» بتواند از مرز ۲ میلیارد دلار عبور کند، چندان دور از ذهن نیست. اگر این اتفاق بیفتد می‌توان این فیلم را با «نیرو برمی‌خیزد» و «جنگ ابدیت» مقایسه نمود و این فیلم را در بین پنج فیلم برتر تاریخ قرار داد.

منبع: screenrant

+نوشته شده در برچسب:avatar2,ساعتتوسط ستاره ها | |

 

 

اشکان شاپوری

 

 

اشکان شاپوری زاده ی 26 مرداد ماه کارگردان،نویسنده،شاعر و تهیه کننده ی ایرانی است.

اشکان شاپوری در پانزده سالگی در کوچه باغ های کودکی اش اولین فیلم کوتاهش را ساخت و در همان سال به نوشتن شعر و ترانه روی آورد.

اجرای ترانه ها و اشعارش هیچگاه برایش مهم نبوده و بیشتر این اشعار به صورت مکتوب با مخاطبانش به خاطره  آمیخته شده.

نکته ای که شاید اشکان شاپوری و آثارش را بیش از پیش جذاب می کند،جهانبینی،سبک و امضای مختص خودش در تمام آثارش می باشد،جستار و نوشتن به شدت قدرتمند و شاعرانه و دارای سبکش او را تبدیل به یک هنرمند صاحب نگاه و امضا کرده و حجم احساسات بالا در اشعارش و فضای رمانتیک و عاشقانه، روانشناسی و رفتارشناسی دقیق در فیلم نامه ها و اشعارش موج می زند.

در کنار همه ی منتقدان و موافقانش خیلی ها او را استاد ساخت فیلم های عاشقانه می دانند.

تم عشق مولفه ی اصلی آثار این هنرمند است از فیلم های عاشقانه اش گرفته تا اشعار و فیلم نامه های قدرتمند و متفاوتش، اشکان شاپوری درک درستی از روانشناسی را در آثارش به اجرا می گذارد.

اشکان شاپوری درطول زندگی اش به کشورهایی همچون:ایتالیا.آفریقا.فرانسه.هندوستان و کوبا سفرهای طولانی داشته و تاثیر حضور این  کشورها در بسیاری از نوشته ها،اشعار و فیلم های این هنرمند مشهود است. عشق و غربت درون مایه ی اصلی اشعار این هنرمند می باشد.

در سال 1392 موسسه ی روانشناسی آفرینش به خاطر اشعار روانشناسانه از اشکان شاپوری تقدیر به عمل آورد،اما اشکان شاپوری در این مراسم حضور نیافت.

 او به صداپیشگی علاقه ی خاصی دارد و صداپیشه ی شخصیت موفاسا در شیر شاه 2019 (به سرپرستی خودش) و شیرخان ببر در کتاب جنگل 2016 بوده،گفته شده او در تدارک و تهیه ی آلبومی با صدای خودش و آلبوم دکلمه هایش می باشد.

 

 

بزرگداشت و تجلیل

تجلیل و بزرگداشت این هنرمند در زمستان سال 1392 پس از اتمام فیلم برداری فیلم سیاه و سفیدش سرباز و دریا که هیچگاه مجوز نمایش نگرفت و از جشنواره ها جا ماند برگزار شد،در این بزرگداشت هنرمندان و چهره هایی همچون:مصطفی رحماندوست.پروفسور امین.پرستو منادی.رضا روحانی اصفهانی و... حضور داشتند.

اشکان شاپوری در اواخر سال 1393 لوح یک عمر فعالیت هنری را به جمشید اطلی خانی (طرا دکور) را اهدا کرد.

او در شعرها و ترانه‌هایش به عشق،غربت، مادربزرگ،مهاجرت،سینما،مکان های تاریخی کشورها،محله قدیم و غروب خانه ی کودکی و بسیاری دیگر از دغدغه های انسانی می پردازد.

اشکان شاپوری یکی از بزرگترین آرشیوهای فیلم های کلاسیک را دارد و از سن یازده سالگی این آرشیو را جمع آوری کرده.

او هیچگاه اهل مصاحبه کردن و گفتگو و فضای مجازی نبوده و با اینکه تم اصلی آثارش همیشه عشق بوده،در سوال هایی که درباره ی عشق از او می پرسند جوابی نمی دهد، او در سال بسیار کم گفتگو می کند و با اینکه زندگی پر پیچو خمی را گذرانده هیچگاه علاقه ای نداشته درباره ی زندگی شخصی اش حرفی بزند.

(او در یکی از نوشته هایش که به مناسبت روز تولدش منتشر شد نوشت:در غروبی دلگیر برای همیشه از کوچه،شهر و دیارم کوچ کردم و راهی غربت شدم.)

این هنرمند در نوشتن فیلم نامه و ساختن فیلم بسیار وسواسی،دقیق و سختگیر  است،گفته شده اشکان شاپوری برای پیدا کردن کاراکتر فیلم آخرش از دویست و یازده نفر تست گرفته.

 (دیگر بیوگرافی های که درباره ی اشکان شاپوری نوشته شده کامل و دقیق نیستند)

 

فیلم شناسی

 

1-باران ایثار

2-قصه ی هر شب مادربزرگم

3-بینوایان

4-سرباز و دریا (سیاه و سفید)

5-اسب ها گریه می کنند (فیلم تلویزیونی)

6-شیوا (مردی شبیه گرگ-سکانس های پایانی فیلم اصلاحیه خورد و از فیلم حذف شد)

7-سال های انتظار

9-مردی روی ماه

10-داستان عشق

 

فیلم نامه ها

باران ایثار

کرگدن (بر اساس شخصیت های انسانی)

قصه ی هر شب مادربزرگم (بر اساس ضرب المثل محلی)

بینوایان

خلسه

سرباز و دریا

اسب ها گریه می کنند (بازنویس فیلم نامه)

شیوا (مردی شبیه گرگ)

سال های انتظار (برداشتی آزاد از داستان برادران فارلی)

آتشکده

مردی روی ماه

زنجیری

جزام

شکار باد

 

کتاب شناسی

مجموعه ی ترانه ها (بزودی)

مجموعه ی غزل ها (بزودی)

+نوشته شده در برچسب:اشکان شاپوری,بیوگرافی,اشکان شاپوری کارگردان,ساعتتوسط ستاره ها | |

 

اشکان شاپوری



به نقل از خبرگزاری ایرانیان اشکان شاپوری (کارگردان) (شاعر و ترانه سرای بنام)به یاد خسرو شکیبایی و به مناسبت دومین سالگرد در گذشت این هنرمند شعر زیبای جنگل اکولوژی را تقدیم به روح بلند این بازیگرد کرد و این را در انجم شعر ایران زمین خواند.
ناگفته نماند که اشکان شاپوری چند وقتیست نگارش فیلم نامه تازه اش را با نام "بینوایان" به پایان رسانده و پیش تولید این پروژه را شروع کرده است، وی به علاوه ی آغاز پیش تولید فیلم جدیدش در حال آماده کردن دو کتاب از مجموعه ترانه ها و غزل هایش می باشد که هر کدام بعد از آماده شدن جدا گانه عرضه خواهند شد.
اشکان شاپوری سال گذشته فیلم موفق و تحسین شده ی قصه ی هر شب مادربزرگم... را با جمعی از بازیگران تئاتر مقابل دوربین برد.



جنگل اکولوژی

من و تو مثل همیم
من و تو تنهاییم
در شب خیس دو چشمت پیداست، که از این غربت بد می نالی
که از این ثانیه ها، دلگیری...
در حوالی شب سرد سکوت، که شده سهم شقایق زندان،تو همان پنجره ای که شده مونس تنهایی زندانی شب، که شده مرهم زخم شاعر
تو از این فاصله ها می ترسی
من از این زندان ها
تو از این آهن ها، که شدن قاتل بی رحم زمین 
من غربتی از این می ترسم، که در آینده صمیمت تصنیف، به پایان برسد
تو از این می ترسی که جهان، جرثقیل را، به درختان حماسی، ترجیح بدهد
من از این می ترسم که تبر قلب درختی را زخمی کندو قاتل جنگل رویا باشد...
درژرفای وجودت جاریست
قصه ی سبز حیات
عادت آبی آب
فکر فهمیدن زخم گل سرخ
فکر بویید یاس
فکر فهمیدن روز
خواندن ذهن اقاقی در شب
در نگاه بکرتو،حزن شقایق پیداست
در صدای تو جهانی جاریست، که خود روشنی است
با صدایت واژه را می شویی
من مناجات شقایق ها را، با صدای نفست می شنوم
تویی خاصیت عشق
با تو افکار مسیحایی رود، به دل عاشق دریای خدا می رسدو می ریزد
زیر سقف ملکوتی بهشت، روح تو نبض همه گل ها است
روح تو ناجی گندمزار است
من به یاد تو پی خواب شقایق رفتم...پی آواز غریب لاله ها...
من به یاد تو پی خواب شقایق رفتم ،که در آن عطر خدا می پیچد...
من پی فلسفه ی مهر گیاه
پی ذررات نماز صبحم
پی موسیقی آب
پی بیداری شاعر رفتم
من پی استغنا،من پی باغ بشارت گشتم.
تا تو را حس کنمو، با هوایت نفسی تازه کنم
من نشانی تو را از شب بو
از نم طراوات جنگل اکولوژی پرسیدم

منبع:خبرگزاری ایرانیان

+نوشته شده در برچسب:اشکان شاپوری,امپراطور,روانشناسانه,روانشخاتی,ساعتتوسط ستاره ها | |

 پیش تولید فیلم سینمایی "اشباح" تازه ترین فیلم داریوش مهرجویی همچنان ادامه دارد. فیلمی که آنطور که مهرجویی گفته فیلمنامه اش را به تنهایی نوشته و این روزها در حال انتخاب بازیگر برای حضور در آن است.مهرجویی تا کنون با بازیگران زیادی برای حضور در اشباح صحبت کرده و برای یکی از نقش های اصلی این فیلم با هدیه تهرانی و لیلا حاتمی مذاکراتی انجام داد اما نهایتا با طناز طباطبایی برای حضور در این نقش به توافق رسید. بدین ترتیب طباطبایی بعد از نقش کوتاهش در نارنجی پوش در فیلم تازه داریوش مهرجویی در یکی از نقش های اصلی جلوی دوربین می رود. اشباح به تهیه کنندگی مشترک مهرجویی و جهانگیر کوثری ساخته می شود و هنوز زمان دقیق کلید خوردن آن و وضعیت حضورش در جشنواره فجر مشخص نیست.

توضیح تکمیلی: داریوش مهرجویی امروز توضیح داد که خبر مذاکره اش با طناز طباطبایی صحت دارد، اما قرار نیست این بازیگر جایگزین هدیه تهرانی بشود.

اTANAZ5

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط ستاره ها | |

استاد «محمدرضا شجریان» به کنسرت «حسین علیزاده»  رفت...
 
 نوآوری در موسیقی ایرانی با نام «حسین علیزاده» عجین شده است، علیزاده با اجرایی دیگر و با همراهی گروه «هم آوایان» بار دیگر اثبات کرد که راه‌های تازه در موسیقی را خوب می‌شناسد.

موسیقی ایرانی این روزها با این انتقاد روبرو است که دچار تکرار شده و دیگر چیز تازه‌ای برای عرضه ندارد. اما در شب‌های گذشته در سالن همایش‌های برج میلاد، کنسرتی برگزار شد که راه‌های تازه‌ای برای موسیقی ایران باز کرده است. در سی سال اخیر موسیقی ایرانی هرگاه سخن از راهی تازه و نوآوری در موسیقی به میان آمده نخستین نامی که در ذهن می‌آید «حسین علیزاده» است. او با این کنسرت بار دیگر اثبات کرد که همواره راه‌های تازه را خوب می‌شناسد.

علیزاده این بار هم گروه هم آوایان را گرد هم جمع کرده تا هم چون همیشه راه خود که همان «راهی دیگر» است را بپیماید. بخش نخست کنسرت گروه «هم آوایان» به موسیقی آذربایجان اختصاص دارد. موسیقی آذربایجان به دستگاه‌های موسیقی ایرانی نزدیک است و در بعضی مواقع حتی یکی می‌شوند. البته طرز اجرای این دو موسیقی در انسان احساس‌های متفاوتی را ایجاد می‌کند. موسیقی آذربایجانی مملو از حس قهرمانی و جسارت است، در حالیکه موسیقی ایران عارفانه است. وقتی می‌خواهید یک موسیقی با حس قهرمانی و جسارات را اجرا کنید، چه صدایی بهتر از صدای محمد معتمدی؟! هوشمندی علیزاده از همین ابتدا به چشم می‌آید. حسین علیزاده در نشست خبری این کنسرت در میان خبرنگارها گفت: «صدای معتمدی ویژگی‌های خاصی دارد و کسی که برای این صدا آهنگسازی می‌کند باید با تمام این ویژگی‌ها آشنا باشد، صدای معتمدی در ژانرهای مختلف توانایی کار خواندن دارد». شاید در آن زمان این نکات اندکی گنگ به نظر می‌رسید اما وقتی معتمدی آذری می‌خواند و در انتقال حس این نوع موسیقی موفق بود، می‌شد به هوشیاری علیزاده پی برد.

* لباس «عاشیق»ها بر تن معتمدی
معتمدی برای خواندن موسیقی آذری لباس عاشیق‌‌ها را بر تن کرده بود تا علاوه بر پیوند موسیقایی، پیوند ظاهری هم با موسیقی آذری داشته باشد. بخش موسیقی آذری در این کنسرت با پیش‌درآمد بیات شیراز - آهنگ قدیمی آذری - و با تنظیم حسین علیزاده آغاز شد. پس از آن ساز و آوازی با شعر ملامحمد فضولی اجرا شد که محمد معتمدی در اجرای این آواز از لحن‌ها و تکنیک‌های آواز آذری بهره برده بود. عشقیم گل(لزگی) با شعر عباس فولادی و ملامحمد فضولی قطعه دیگری از این بخش بود. بعد از آن بداهه‌نوازی سازهای کمانچه، قیچک، عود و سه‌تار نشان از این داشت که علیزاده به جوان‌های گروهش اجازه هنرنمایی می‌دهد؛ نکته‌ای که در آینده موسیقی ایرانی تاثیر مثبتی دارد. «ساری گلین» آهنگ قدیمی آذری را گروه هم آوایان چند سال پیش در قالب آلبوم «به تماشای آب‌های سپید» اجرا کرده بود. این بار نیز این قطعه با ترکیب شعری فارسی از سیروس جمالی اجرا شد. بداهه‌نوازی سازهای قانون و نی، قطعه «سن سیز» با الهام از آهنگ قدیمی آذری و با شعری از عباس فولادی و قطعه «گل اوینا» آخرین قطعات بخش نخست کنسرت بودند. قطعات بخش نخست شور و هیجان ویژه‌ای را در سالن همایش‌های برج میلاد ایجاد کرد. حتی کسانی‌که آذری نبودند و با این زبان آشنایی نداشتند نیز آثار رضایت بر چهره‌هایشان نمود پیدا کرد. تنها نکته تاسف بار اینکه هنگام ورود به محوطه برج میلاد ترافیک سنگینی وجود داشت که موجب شد بسیاری از علاقه‌مندانی که بلیط داشتند، به بخش نخست کنسرت نرسند و در پشت درها بمانند.

* آغاز با «سماع»
«سماع» آغاز بخش دوم کنسرت گروه هم آوایان با شعری از سلمان ساوجی بود.

ز شراب لعل نوشین من رند بی‌نوا را / مددی که چشم مستت به خمار کشت ما را

این بیت مطلع غزلی از ساوجی بود. مثنوی با شعری از مولوی و قطعه بی‌کلام "سرمست" ادامه بخش دوم بودند و پس از آن نوبت به بداهه‌نوازی سه‌تار رسید.
 
شعری از محمدحسین شهریار با این مطلع؛ «باز كن نغمه‌ی جانسوز آن ساز امشب/ تا كنی عقده‌ی اشك از دل من باز امشب»، آغازگر قطعه «نغمه جان سوز» بود. پس از شهریار، نوبت به نیما یوشیج رسید تا گروه هم آوایان قطعه «هنگام» را براساس یکی از سروده‌های نیما اجرا کند. قطعه پایانی این بخش هم شعری از مولوی بود. «یار مرا، غار مرا، عشق جگرخوار مرا/ یار تویی، غار تویی، بیش میازار مرا» این شعر را پیش از این هم در موسیقی ایرانی شنیده بودیم، اما این بار با آهنگی پر شور توانست تمام شور و هیجان شعر مولانا را به مخاطب منتقل کند.

* لحن‌ها و بیانی نو در آواز
در بخش دوم این کنسرت آنچه بیش از همه به چشم می‌آمد؛ لحن‌های آوازی و نوع بیان بیت‌ها در آوازهای محمد معتمدی بود. این همان نکته‌ای است که علیزاده در نشست خبری همین کنسرت به آن اشاره کرده بود. علیزاده تاکید ویژه‌ای بر لحن خواندن آواز و بیان درست شعر در موسیقی ایرانی داشت. به طور حتم این تغییر شیوه آواز خواندن در کار معتمدی تاثیر حضورش در کنار علیزاده بوده است. معتمدی در آوازها به نکات ریز توجه بسیاری داشت. او سعی می‌کرد هر کلمه را بر اساس مفهوم و حس و حالش بیان کند.

وقتی قطعات کنسرت به پایان رسید، تنها به یک چیز فکر می‌کردم؛ خیلی وقت بود که از حضورم در یک کنسرت موسیقی تا این حد ذوق زده نشده بودم. علیزاده همه را غافلگیر کرد. معتمدی انگشت تعجب بر دهان همگان نهاد. اعضای گروه هم آوایان کارشان را به بهترین نحو انجام دادند. جوان‌گرایی علیزاده واقعا جواب داد. هر کدام از اعضای گروه تکنیک و حس و حال ویژه‌ای داشتند که نشان می‌داد بر حسب اتفاق وارد این گروه نشده‌اند.

* بیا تا گل برافشانیم
معمولا هر کنسرتی در پایان خود یک قطعه «بیز» دارد. علیزاده سال‌ها پیش در آلبوم «راز و نیاز» و در دستگاه راست پنجگاه قطعه «بیا تا گل برافشانیم» را با صدای علیرضا افتخاری اجرا کرده بود. این قطعه در کنسرت گروه هم آوایان پایان بخش کنسرت بود.

نکته جالب دیگر اینکه گروه هم آوایان بدون ترک صحنه، به محض اتمام قطعات اعلام شده، وقتی با تشویق‌های پر هیجان تماشاگران مواجه شدند، بلافاصله در جای خود قرار گرفتند و قطعه بیز را نیز نواختند.

استاد «محمد رضا شجریان» از جمله مهمانان ویژه این برنامه بودند که حضور ایشان با استقبال قابل توجه حاضرین در سالن رو به رو شد.

کنسرت حسین علیزاده و گروه هم آوایان توسط شرکت فرهنگی هنری ققنوس به مدیریت محمد حسین توتونچیان و با نظم خیلی خوبی برگزار شد.

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط ستاره ها | |

 رضا میرکریمی فیلم آینده‌اش را با محوریت شهید حاج ابراهیم همت، تابستان سال آینده می‌سازد.

  طبق اعلام جلیل شعبانی مدیر اجرایی پروژه‌ی فیلم آینده رضا میرکریمی؛ داستان این فیلم به مراحل پایانی عملیات بیت‌المقدس و آزادسازی خرمشهر با محوریت سردار شهید حاج ابراهیم همت می‌پردازد.

به گفته‌ی او؛ تحقیقات این فیلم از یک سال پیش آغاز شده است و محمدرضا گوهری از اوایل مرداد ماه نگارش فیلمنامه آن را آغاز کرده است.

پیش‌بینی می‌شود‌، پیش‌تولید این فیلم که محصول انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس است از آذر ماه سال جاری آغاز شود و پس از طراحی دکور و صحنه در تابستان 93 فیلمبرداری‌اش آغاز شود.

به گزارش ایسنا، رضا میرکریمی این روزها مشغول فیلمبرداری فیلم جدیدش «امروز» با مضمون اجتماعی در تهران است.

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط ستاره ها | |

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/0712/28.3/126710_635071630023326441_m.jpg

 

علی سرتیپی گفت: فیلم سینمایی «گذشته» قرار است از امروز در سینماهای کشور اکران شود.

علی سرتیپی، مدیرعامل فیلمیران و پخش‌کننده فیلم سینمایی «گذشته»، گفت: این فیلم به کارگردانی اصغرفرهادی از امروز ، چهارشنبه 29 خرداد، در سینماهای تهران اکران می‌شود.

وی ادامه داد: در تلاش هستیم تا اصغر فرهادی به ایران بیاید و اکرانی خصوصی با حضور ایشان، هنرمندان ،خبرنگاران و اصحاب رسانه داشته باشیم.

مدیرعامل فیلمیران درباره سینماهای نمایش‌دهنده فیلم سینمایی «گذشته» گفت: این فیلم در سینماهای آفریقا، آزادی، فرهنگ، پردیس ملت، پردیس شکوفه، پردیس زندگی، ایران، اریکه ایرانیان، جوان و سپیده نمایش داده می‌شود.

سرتیپی همچنین درمورد اکران این فیلم در شهرستان‌ها نیز گفت: اکران فیلم «گذشته» از یکشنبه آینده در شهرستان‌ها آغاز می‌شود.

وی همچنین یادآور شد: اکران این فیلم در سه سینما در تهران به‌صورت دیجیتال خواهد بود.

گفتنی است، فیلم سینمایی «گذشته»، آخرین ساخته اصغر فرهادی، در جشنواره فیلم کن نخل طلا را برای بهترین بازیگری کسب کرده و قرار است هم‌زمان با اکران جهانی، در سینماهای ایران به نمایش درآید.

------------

منبع: برنا

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط ستاره ها | |

«کامیل کلودل 1915» همچون اغلب فیلم‌های برونو دومون مناقشه و بحث برانگیخته است، اما آنچه منتقدان در دو سوی طیف بر سرش تفاهم دارند، اجرای ژولیت بینوش در جایگاه محوری فیلم و در نقش شخصیتی افسرده، مالیخولیایی و رنج‌کشیده است. ژولیت بینوش در گفت‌وگویی در جشنواره بین‌المللی فیلم برلین از راهکارش برای اجرای این نقش می‌گوید.

 


«کامیل کلودل 1915» بسیار ضد نمایشی (آنتی دراماتیک) به نظر می‌رسد. آیا فقدان عشق، خلاقیت و همراهی و هم‌دردی موضوع اصلی فیلم است؟
من اسمش را می‌گذارم «انکار نفس». کلودل از جامعه و خانواده و حتی از خودش و از خلاقیت احتمالی‌اش رانده شده است. از او می‌خواهند خلاق باشد، اما امتناع می‌کند. این می‌تواند به معنای پذیرفتن وضعیتی باشد که او تا پایان عمرش هرگز نپذیرفت. اما این وضع او را به موقعیتی کشاند که دیگر خودش نبود و وقتی این‌قدر منزوی می‌شوید و به گوشه‌ای از خودتان می‌خزید باید بدانید که درونتان چه می‌گذرد تا نجات پیدا کنید. من فکر می‌کنم شاید زندگی روحانی او همان موقع شروع شد. برادرش نوشته که دو هفته پیش از مرگ کلودل به دیدارش رفته و چنان احساس خوشی در صورتش دیده که انگار پیش از مرگ به سعادتی دست یافته است. پس با خودتان فکر می‌کنید: «وای! زندگی همه چیزش را از او گرفته و وجودش را هیچ و بی‌معنی کرده است؛ بدترین و تلخ‌ترین و ناعادلانه‌ترین چیزی که ممکن است اتفاق بیفتد. و او توانسته راهی برای نجات پیدا کند.» این مسحورکننده است.
آیا دشواری‌های ترسیم شخصیتی تا این حد احساساتی و این‌قدر ستم‌کشیده شما را به سوی این نقش کشاند؟
در اول کار، دومون چینی چیزی را نپذیرفت. او گفت: «تو به کارگردانی من اعتماد نداری. من می‌دانم چطور از پس این کار بربیایم.» و من جواب دادم: مسئله این نیست. تو هم باید به من در جای بازیگر اعتماد کنی. اگر نخواهی فیلمنامه را به من بدهی، مجبورم به تو اعتماد کنم اما سهم هرکدام ما از این کار مساوی است و این خیابان یک‌طرفه نیست.
دومون پیش از شروع کار، فیلمنامه را به شما نداد؟
به من گفت: «تو فیلمنامه را نمی‌خوانی.» اما من سعی می‌کردم چیزهایی درباره داستان از او بیرون بکشم. با هم شام یا ناهار می‌خوردیم و من می‌گفتم می‌دانم که فیلم درباره سه روز از زندگی اوست، دست‌کم به من بگو در روزهای اول و دوم چه اتفاقی می‌افتد؟ و او شروع کرد به تعریف داستان. خیلی خوشحال بودم و سعی می‌کردم تا جایی که ممکن است هرچه را می‌گوید روی دستمال کاغذی‌های رستوران بنویسم. مجبور بودم مدام از او بخواهم آهسته‌تر تعریف کند.
یعنی شما با چیزهایی که روی دستمال کاغذی داشتید بداهه‌پردازی کردید؟
دومون بعد از تعریف داستان گفت: «حالا باید نامه‌های کامیل را بخوانی و از آن‌ها الهام بگیری تا بتوانی مثل او حرف بزنی.» من جواب دادم: «شوخی می‌کنی؟ من مثل او حرف نمی‌زنم و مثل او فکر نمی‌کنم. یک قرن از این داستان گذشته، او در دنیای دیگری زندگی می‌کرده.» او مجبور شد تک‌گویی در برابر پزشک و برادرش را هم به من بدهد. خیلی خوشحال شدم. اما دومون گفت: «می‌خواهم بداهه بازی کنی!» من هم گفتم: «بسیار خب، پس به زبان خودم حرف می‌زنم.» او هم پذیرفت.
این مسیر متناقض را چطور در پیش گرفتید؟
به نظر من معنای کلمه بداهه او «حقیقت» بود. انتخاب من برای بازی بدون گریم یا آرایش برایم به این معنی بود که بین من و دوربین چیزی وجود ندارد. این عریان بودن به نوعی یعنی همه‌چیز به خودم بستگی دارد. هرآنچه از زندگی کامیل کلودل فاش شده بود، باید به نمایش درمی‌آمد و من هیچ سپری برای دفاع نداشتم. شاید کامیل هم همین‌قدر در محیط زندگی‌اش آسیب‌پذیر بوده. این شروعی خوب برای ایفای چنین نقشی بود.
کار با بازیگران غیرحرفه‌ای چطور بود؟
من قبلا هم با چنین بازیگرانی کار کرده بودم، اما این یکی فرق داشت. آن‌ها بیمار بودند و دستبند به دست داشتند. ما مطمئن نبودیم که آیا مثلا برداشت دومی هم ممکن خواهد بود یا نه، درحالی‌که شما در مقام بازیگر حرفه‌ای همیشه در آرزوی برداشت دوم هستید تا بتوانید جور دیگری هم نقش را بکاوید. با این حال فکر می‌کنم «بازیگری» در ذات انسان- از هر نوعش- وجود دارد، چون راهی است برای کشف و درک زندگی. کودکان هم مدام و مدام بازی می‌کنند و تجربه‌اش می‌کنند، چون راهی است برای ابراز درونیات.
بیمارها هم با ماجرا مثل بازی برخورد کردند؟
کاملا. آن‌ها می‌توانستند تکرارش کنند. همین بود که کار با این بیماران را بسیار جذاب کرد؛ کار با ساختار آدمیزاد.
فیلم دیگری که شما در آن با بازیگرانی غیرحرفه‌ای هم‌بازی شدید «کپی برابر اصل» به کارگردانی عباس کیارستمی بود. او از علاقه‌اش برای همکاری با شما گفته. چنین اتفاقی می‌افتد؟
اوه، من عاشق کار با عباس هستم. من شیفته او هستم. او شما را در کار بسیار آزاد می‌گذارد و اجازه می‌دهد زندگی کنید. او جزییات و چیزهای کوچک را دوست دارد. شنیده‌ام کار نوشتن فیلمنامه تازه‌ای را با ژان-کلود کاریر آغاز کرده است. دلمان برای هم تنگ شده است. باید ببینیم چه پیش می‌آید


بهار/ترجمه تایماز منقبتی

منبع:خبرگزاری ایرانیان

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط ستاره ها | |

 

 

ساره بیات پس از "جدایی نادر از سیمین"، تنها در پروژه پیامبر اعظم (ص) مجید مجیدی، حضور داشته است. او به همراه اکبر عبدی و فرهاد اصلانی، به کمدی تازه فریدون جیرانی پیوسته‌ا‌ند که پیش تولید آن در سکوت خبری، مدتی است آغاز شده است. از فریدون جیرانی، چندی پیش، فیلم من مادر هستم، اکران پر از حاشیه و جنجالی داشت.

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط ستاره ها | |

بنا بر اطلاعات منتشرشده ازسوی رویترز، «پرده‌ بسته» یک اثر داستانی و تجربی پس از مستند «این یک فیلم نیست» از پناهی محسوب می‌شود و بیشتر روایت فیلم در ویلایی در کنار دریا رقم می‌خورد.

فیلم جدید جعفر پناهی با عنوان «پرده‌ بسته» شامگاه سه‌شنبه در بخش رقابتی جشنواره برلین نمایش یافت.

فیلم «پرده‌ بسته» که در میان 19 فیلم نامزد خرس طلای برلین حضور دارد، با بازی «کامبوزیا پرتوی» و «مریم مقدم» روز گذشته برای اولین‌بار به روی پرده رفت.

کامبوزیا پرتوی، فیلمنامه‌نویس و کارگردان ایرانی، سازنده آثاری چون «گلنار» و «گربه آوازه‌خوان»، سال 83 نیز با فیلم «کافه ترانزیت» از جشنواره فیلم فجر سیمرغ بهترین فیلمنامه و بهترین بازیگر زن (با بازی همسرش) را گرفت. این فیلم که تدوین آن توسط پناهی انجام شده بود، همچنین سال 2007 نماینده ایران در رقابت اسکار بود. حال پس از چند سال پرتوی در فیلم پناهی علاوه بر بازی، دستیاری کارگردان را برعهده داشته است.

پرتوی همچنین نگارش فیلمنامه‌هایی چون «من ترانه 15 سال دارم»، «دیشب باباتو دیدم آیدا»، «شب» و «هر شب تنهایی» را در کارنامه دارد.

بنا بر اطلاعات منتشرشده ازسوی رویترز، «پرده‌ بسته» یک اثر داستانی و تجربی پس از مستند «این یک فیلم نیست» از پناهی محسوب می‌شود و بیشتر روایت فیلم در ویلایی در کنار دریا رقم می‌خورد.

فیلم ماجرای یک مرد نویسنده (کامبوزیا پرتوی) است که با خروج از شهر، به ویلایش در شمال پناه می‌برد و پس از ورود به ویلا، پرده‌ها را می‌کشد و ارتباط خود را با دنیای بیرون قطع می‌کند. در حالی که به دنبال آن یک مرد و زن جوان که در حال فرار از دست پلیس هستند، ناگهان وارد خانه می‌شوند.

نویسنده در ادامه فیلم همواره در جدال میان واقعیت و تخیل است. لایه‌های واقعیت در فیلم با ورود خود پناهی به فیلم قوت می‌گیرد و در صحنه‌هایی چند پوستر از فیلم‌های ساخته شده توسط وی از جلوی دوربین عبور می‌کند. در صحنه‌ای از فیلم نیز پناهی به کنار دریا می‌رود و اینگونه به نظر می‌آید که قصد خود کشی دارد.

نمایش این فیلم در رسانه‌های غربی نیز بازتاب‌هایی داشته که در آن‌ها، به جنبه‌ها و تفسیرهایی سیاسی اشاره و توجه شده است.

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط ستاره ها | |

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/13/11.09/image634949725312833425.jpg

 

پرویز پرستویی می‌گوید که من حق ندارم کار نکنم ولی کار کردن را نیز با هر شرایطی قبول نمی‌کنم.

یک سالی هست که آدم‌ها پرویز پرستویی را به جای آنکه روی پرده سینما ببینند در مسیر کوهنوردی کلک چال و توچال می‌بینند. او این روز‌ها ترجیح می‌دهد به جای بازیگری از سینه کوه بالا برود تا از آن بالا به تهران نگاه کند. او «حاج کاظم‌» وار پای آرمان‌هایش ایستاده است. هنرش را وسیله امرار معاش نمی‌کند و به هر فرصتی پاسخ مثبت نمی‌دهد. انگار که بخواهد این بار به جای «عباس»، سینما را نجات دهد. ولی همه ما می‌دانیم که او قهرمان تنهایی است. همانطور که «حاج کاظم» بود. به فکر بالا بردن آمار بازیگریش نیست و ترجیح می‌دهد اعتبارش را برای آدم‌های بی‌نام و نشانی خرج کند که نیازمند یاری‌اند.

گفت و گو با پرویز پرستویی اتفاق خوبی بود. لااقل این امید را زنده کرد که هنوز چراغی روشن است:

آقای پرستویی از ساخته شدن و پخش سریال «آشپزباشی» پنج سال گذشته است و شما طی این پنج سال فقط در سه فیلم بازی داشتید. این کم‌کاری ناشی از چیست؟

حتما یادتان هست آخرین فیلمی که من کار کردم فیلم «بیست» بود. پس از آن 16 ماه درگیر سریال «آشپزباشی» بودم و بعد در سه فیلم بازی کردم؛ «1359»، «خرس» و «من و زیبا».


سه فیلم در پنج سال کم نیست؟

همیشه همین طور بوده؛ یعنی من هیچ سالی دو فیلم کار نکرده‌ام. همیشه هم در ‌‌نهایت از بین پیشنهاد‌ها، یکی را انتخاب کرده‌ام که به نسبت فیلمنامه‌های دیگر وضعیت بهتری داشته است. چون به‌هرحال بضاعت نوشتاری و سناریونویسی سینمای ما در یک حد مشخصی است و نباید از آن بیشتر از بضاعتش انتظار داشت.


اما پیشنهاد که زیاد داشتید؟

من بازیگرم، خوشبختانه بازیگری هم هستم که پیشنهادهای زیادی به من می‌شود، اما من هر پیشنهادی را قبول نمی‌کنم. نه قصد فخرفروشی دارم و نه می‌خواهم خودم را به رخ بکشم، اما این واقعیتی است که وجود دارد.


چرا پیشنهاد‌ها را قبول نمی‌کنید؟

چون دغدغه‌هایی دارم که سال‌های سال است با من بوده و هست؛ یعنی از زمانی که تئا‌تر را به صورت آماتوری آغاز کردم. آن موقع به ما یاد دادند که باید موثر باشیم. پیش ازهر شعار بیرونی که که می‌خواهیم برای مخاطب بدهیم، اول باید ببینیم چه اتفاقی در خودمان می‌افتد، و آیا این اتفاق با مخاطب ارتباط برقرار می‌کند یا نه؟ الان هم من به این دغدغه‌ها پایبندم و بر همین اساس است که می‌گویم کم کار نبوده‌ام.


پس شاید در این پنج سال انتخاب‌های خوبی نداشته‌اید و این فیلم‌ها دیده نشده‌اند که این شائبه به وجود می‌آید؟

متاسفانه در حال حاضر و در سینمای ما، همه یاد گرفته‌اند که به هم بپرند. اختیار هم از دست ما خارج شده است. از آن طرف و خارج از دایره سینما هم، شاهدیم که همه دارند راجع به حوزه سینما نظر می‌دهند. ما خودمان همدیگر را قیمه قیمه می‌کنیم و دیگران هم در این وضعیت در مورد همه چیز این سینما نظر می‌دهند. راستش را بخواهید، من از زمان سریال «آشپزباشی» به بعد بود که دیدم این مسئله چقدر دامنگیر سینمای ما شده است.


از سریال آشپزباشی راضی بودید؟

یک مشکلاتی با خود سریال داشتم. در واقع به حضورم در آن سریال نمره قبولی نمی‌دهم. بعد از سریال «زیر تیغ» تصورم از «آشپزباشی» چیز دیگری بود که به هرحال گذشت.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/13/11.09/image634949728113038343.jpg

نمایی از سریال«آشپزباشی»

بعد از این سریال دوباره به سینما برگشتید.

در واقع تصمیم گرفتم در این سه فیلمی که گفتم، بازی کنم. ببینید من همیشه در مورد کار خودم در سینما و تئا‌تر مثالی دارم که می‌زنم. می‌گویم نعوذبالله، من روی صحنه تئا‌تر خدا هستم. چون هیچ واسطه‌ای بین من و تماشاگر وجود ندارد. می‌توانم به تنهایی یک اجرا را به اوج برسانم یا آن را به زمین بزنم. بازیگری هستم که نفس به نفس تماشاچی بازی می‌کنم. اما در سینما معتقدم که من بنده خدا هستم. چون خدای من کسی است که پشت دوربین قرار گرفته است.

اینجا من خودم را به کارگردان می‌سپارم، اما این خودسپردگی هوشمندانه است، و حد و مرز دارد. وقتی فیلمی را شروع می‌کنیم، اول ماجرا همه خیلی مهربان، شیرین و همدل هستند، همراهی نشان می‌دهند، ولی وقتی کار شروع می‌شود، دیگر کارگردان می‌شود قادر مطلق و من فقط یک بازیگرم. به صراحت بگویم هیچ فیلمنامه‌ای نبوده که من آن را با فکر انتخاب نکرده باشم، چه آن موقع که تماشاچی مرا نمی‌شناخته و چه الان. هیج وقت به خاطر پول و دستمزد نقشی را نپذیرفته‌ام. فقط به این نگاه می‌کنم که ببینم فیلم چه می‌خواهد به تماشاگر بگوید. اگر جواب این سئوال را گرفتم تازه می‌افتم به دنبال اینکه حق خودم را از کار بگیرم. برایم مهم است که پیام فیلم دلنشین باشد و بعد ببینم که چی گیر من می‌آید. آیا خودم را تکرار نمی‌کنم؟ آیا از طریق آن می‌توانم خودم را پیدا کنم؟ ته کار آیا یک جمله به من اضافه می‌شود؟ دقت می‌کنم ببینم در خود پرستویی به عنوان بازیگر اتفاقی می‌افتد؟

من از فیلم «بیست» به بعد، سه فیلم کار کرده‌ام. فیلم «1359» را که آقای سالور پیشنهاد کرد نشستیم و با هم درباره‌اش حرف زدیم. و خدا شاهد است فقط به خاطر آن جمله‌ای که به من گفت: «مادرم سر سجاده برای این فیلم دعا می‌کند.» قبول کردم در فیلم باشم. خب من که فیلمنامه نویس نیستم، اما آن فیلمنامه را 9 بار بازنویسی کردیم. به هرحال بعد از این همه سال کار من برای خودم یک پارامترهایی دارم. تجربیات ما هم درنحوه مواجهه با اثر دخیل است. شروع کردیم به گپ زدن با کارگردان چون خلاقیت‌های خوبی در فیلمنامه نهفته بود، ولی آن سناریویی که ساخته شد، حاصل 9 بار بازنویسی است که اتفاقا در خیلی جا‌ها من برای تغییر پافشاری کردم. اما قرارمان با آقای سالور این نبود که نتیجه کار این چنین بشود. این فیلم خیلی سوژه بکری داشت که به اعتقاد من و خیلی از آدم‌های شناخته شده اهل سینما، اصلا یک سوژه بین المللی بود. ولی واقعیتش سوژه حرام شد. آن اتفاقی که باید می‌افتاد، نیفتاد. من به عنوان بازیگر تمام تلاشم را کردم تا به فیلم ادای دین کنم، ولی آن چیزی که ما دلمان می‌خواست، نشد.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/13/11.09/image634949729766485247.jpg

نمایی از فیلم «1359» به کارگردانی سامان سالور

نقدهایی که شد اذیتتان نکرد؟

در این فضا، ما سعی می‌کنیم نقدپذیر باشیم. الان هم می‌بینید که آنقدر نقدپذیر هستیم که همه دارند راجع به سینمای ایران نظر می‌دهند و این سینما را نقد می‌کنند.


و این نقد‌ها مشکلات بسیاری را به وجود آورده است.

بله، متاسفانه آن مرجعی که باید در حوزه سینما تصمیم گیرنده باشد، از بین رفته است. الان شنیدم که در جشنواره فیلم فجر، یک هیاتی از حوزه علمیه می‌خواهند بیایند و فیلم‌ها را بررسی کنند. من سوالم این است که مگر قرار است ما در سینما چه کاری بکنیم؟ اصلا مگر چه کار کرده‌ایم تا به حال؟ ما که نه می‌خواهیم فیلم ضد دین و نظام بسازیم و نه فیلم سیاسی. مگر در همه این سال‌ها کار نکرده‌ایم؟ مگر سینما نداشته‌ایم؟ پس چرا باید مسئولان اصلی تصمیم گیرنده نباشند؟ چرا باید سپاه، نیروی انتظامی و انصار حزب الله درباره سینما تصمیم بگیرند؟ جایگاه همه این نهاد‌ها و همه این عزیزان البته محترم است. اما مگر من بازیگر می‌توانم درباره سیاست‌های سپاه، نیروی انتظامی، انصار حزب الله یا مجلس حرف بزنم و تصمیم گیری کنم؟ پس چرا همه دارند راجع به سینما تصمیم می‌گیرند؟ 34 سال از انقلاب ما گذشته، آیا همیشه و در همه این سال‌ها چنین ارگان‌هایی درمورد سینما تصمیم گرفته‌اند؟

از زاویه دیگری هم که به ماجرا نگاه کنیم باز باید بپرسیم که چرا وزیر ارشاد، مدیر کل نظارت و ارزشیابی، رییس سازمان سینمایی، شورای پروانه ساخت و... پای تصمیماتی که می‌گیرند نمی‌ایستند؟ با این وضعیت، اصلا چرا پروانه ساخت به فیلمنامه‌ها می‌دهیم، وقتی نمی‌توانیم پای آن بایستیم؟

در همین ماجرای تجمعی که در مقابل وزارت ارشاد صورت گرفت، آقای سجادپور ایستاده بود پشت شیشه و تجمع انصار حزب الله را نگاه می‌کرد؟ آقا مگر شما با این عزیزان هم کیش و هم سجاده نیستید؟ پس چرا ساکتید؟ اگر فکر می‌کنید تصمیمتان برحق بوده و به آن اعتقاد دارید، پای حق و اعتقادتان بایستید. شما آقای سجادپور یک آدم فرهنگی هستید، پس جرات داشته باشید، بروید پایین، به آن برادر انصار بگوئید، برادر عزیز، دو دو تا می‌شود چهارتا، سینما هم این است، تصویر و ایجاز. این هنر چنین شرایطی را دارد و باید هم داشته باشد. اما شما به جای این کار‌ها می‌روی پشت شیشه می‌ایستی و حتی شهامت و جرات این را نداری که بیایی پایین و با این آدم‌ها نماز بخوانی. خب با این وضعیت چه ثباتی در سینما هست که من بروم فیلم بازی کنم؟


پس فقط ماجرا به نبود فیلمنامه خوب ختم نمی‌شود، این شرایط هم در بازی نکردن شما دخیل است؟

ببینید، از آغاز سال 91 تا همین حالا 30 فیلم به من پیشنهاد شده. بعضی‌ها بد نبودند ولی از‌‌ همان اول می‌دانستم که مجوز نمی‌گیرند و به ثمر نمی‌رسند یعنی در این شرایط چه کسی هست که بخواهد پای این فیلم‌ها بایستد؟

تازه اگر این فیلم‌ها مجوز ساخت هم بگیرند، کسی نیست که از آن‌ها برای اکران دفاع کند. نه، من دیگر رکب نمی‌خورم. با موافقت اصولی هم نمی‌روم، فیلم بازی کنم. خیلی‌ها به من می‌گویند تو بازیگری به این کار‌ها چه کار داری؟ به تو چه؟ تو بازی‌ات را بکن پولت را بگیر. ولی در مورد خودم که دیگر می‌توانم نظر بدهم و تصمیم بگیرم. با این شرایط من کار نمی‌کنم. شما نمی‌دانید ما در چه شرایط سختی فیلم «خرس» و «من و زیبا» را بازی کردیم. بازیگری که فقط جلوی دوربین رفتن نیست. ما اگر دنبال پول بودیم خب می‌رفتیم سراغ یک کسبی. استعداد و توانش را هم داشتیم و داریم. ولی من دلم به این خوش است که اگر می‌روم چله زمستان در فیلم «من و زیبا» بازی می‌کنم، این فیلم دیده می‌شود و خستگی از تنم بیرون خواهد آمد.

حالا سوال من این است که چرا یک سال باید طول بکشد تا این فیلم اکران شود؟ این فیلم مگر چه اشکالی داشت؟ هر کس از هر طرفی یک چیزی می‌گوید. یکی می‌گوید در این فیلم، مسیحتش می‌چربد، یکی می‌گوید فلان مشکل را دارد. شورای صنفی هم که یک تکه کلام پیدا کرده «به احترام اربعین فیلم را اکران می‌کنیم.» آقا شما دیگر دم از اربعین نزنید. بین وزارت ارشاد و حوزه هنری همیشه تعامل خوبی بود. بعد این شورای صنفی آمده وسط و همه چیز را به هم ریخت. من اصلا این شورای صنفی نمایش را نمی‌فهمم. حوزه هنری می‌گوید من صد تا سینما دارم و خودم تصمیم می‌گیرم که چه فیلمی در آن به نمایش دربیاید از آن طرف شورای صنفی می‌گوید شما حق چنین کاری را ندارید. مدام به هم توهین می‌کنند. بعد این وسط یک چیزهایی قربانی می‌شود که حقشان قربانی شدن نیست.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/13/11.09/image634949734293145198.jpg

نمایی از فیلم «خرس» به کاگردانی خسرو معصومی


چی شد که بازی در فیلم «من و زیبا» را پذیرفتید؟

فیلم «من و زیبا» یک سال طول کشید تا بتواند اکران شود. بعد دیدم که آقای حسن‌پور در مجله «صنعت سینما» مصاحبه کرده که ما این فیلم را با دست خالی ساختیم. آقای کارگردان شما که پولت را گرفتی، ولی پرستویی هنوز پول نگرفته. من که سرمایه گذار نیستم. تازه این وسط یک عده هم به ما گفتند رانت خوار هستی.

*ولی در پوستر فیلم اسم شما به عنوان سرمایه گذار آمده است.

بله دیده‌ام. در کنار اسم آقای نوروزبیگی. او دولتی است من هم دولتی‌ام؟ من نمی‌خواستم در این فیلم بازی کنم. وقتی به من آن را پیشنهاد دادند گفتم نه. این فیلم تماشاچی ندارد. دیگر بعد از این همه سال نبض بیننده در دستمان است. نه اینکه موضوع بد باشد. این از بد روزگار است که ذائقه تماشاچی را عوض کرده‌ایم. ما بودیم که ذائقه‌اش را تغییر دادیم تا دیگر با این جور فیلم‌ها ارتباط برقرار نکند. بهرحال موضوع متنفی شد. بعد از دو ماه آقای نوروزبیگی گفت یکی از دوستان قابل احترام ما عاشق امام حسین (ع) است و می‌خواهد کل فیلم را سرمایه گذاری کند.

ما هم آمدیم وسط. گفتم بسیار خب. به احترام این آقا که عاشق امام حسین (ع) است ما هم در این فیلم شرکت می‌کنیم. چون بهرحال من که تهیه کننده نیستم. من خلوت بازیگری را با دنیا عوض نمی‌کنم. بعد شنیدیم آن آدم انصراف داده است. اصلا من نفهمیدم آن آدم چه جور عاشقی بود که رفت و پشت سرش را هم نگاه نکرد.


* به همین خاطر قبول کردید خودتان در این فیلم سرمایه گذار شوید؟

او رفت که من مجبور شدم سرمایه گذار شوم. وگرنه نه پدرم سرمایه گذار بوده نه مادرم. هر چه کارت هم داشتیم سوزاندیم. مطلقا از یک جای دولتی هم کمک نگرفتیم. اگر نهاد دولتی به ما کمک کرده بیاید اعلام کند. به من چه که هفت صبح بروم تنکابن شهردار را ببینم که لودر بگیرم؟


*مثل فیلم «1359» در بازنویسی فیلمنامه هم دخالت داشتید؟

می‌خواستیم برویم با کارگردان به یک تعاملی برسیم و بگوییم این اصلاحات انجام شود. ولی متاسفانه خیلی‌ها در سینمای ما هستند که از قبل، فیلم را در ذهن خودشان ساخته‌اند و تمام کرده‌اند و شما هر کاری بکنی نظرشان عوض نمی‌شود. گفتیم جمع شویم دور هم و تیمی را ببندیم که بتواند این موضوع را برجسته کند ولی ما حتی مجال روخوانی هم نداشتیم. با شهاب حسینی و دریا آشوری تصمیم گرفتیم که دورخوانی داشته باشیم. بهرحال من با حاتمی کیا و تبریزی هم که کار می‌کردم حداقل یک ماه دورخوانی داشتیم ولی ما به هر حیله‌ای به هر لطایف الحیلی سعی کردیم کارگردان را راضی کنیم یک دور روخوانی بگذارد نشد که نشد.


*پس چرا این فیلمنامه را قبول کردید؟

یکی از علت‌های اصلی که باعث شد من فیلمنامه «من و زیبا» را قبول کنم این بود که یک چیزی در سناریوی این فیلم وجود داشت که مرا به خودش جذب کرد. خیلی‌ها بعدا به من گفتند مگر بیکار بودی و پیشنهاد نداشتی که رفتی این فیلم را بازی کردی؟ نه، پیشنهاد داشتم، اما برخلاف نظر دوستان این فیلم به نظر من اصلا عاشورایی نبود. من آن را اصلا عاشورایی نمی‌بینم. موضوع «من و زیبا» موضوع روز است. درگیری روحی و روانی که در تمام وجود آدم‌ها هست دستمایه اصلی این فیلم شده. من احساس کردم سئوال فیلم سئوال من هم هست: چرا ما همدیگر را نمی‌بخشیم؟ چرا مدام با هم دشمنی می‌کنیم؟ چرا گذشت نمی‌کنیم؟ برایم این فیلم دقیقا مصداق همین وضعیت سینما بود. همین بحرانی که در آن خانه سینما و وزارت ارشاد و حوزه هنری و... همه به همدیگر پیچیده‌اند. دیدم موضوعش چقدر مصداق دارد.

آنجا یک آدمی یک خلافی کرده و می‌خواهد که بخشیده شود. ما می‌گوییم بسم الله الرحمن الرحیم. یعنی به نام خداوند بخشنده مهربان. خدا می‌بخشد بعد بنده خدا نمی‌بخشد. همین جوری است که ما دو سال است خون همدیگر را در شیشه کرده‌ایم. خانه سینما شده خانه فساد و حکم اعدام زن‌ها را می‌دهند و... آخر آقای سلحشور تو کی هستی که چنین حکمی می‌دهی؟ یعنی قوه قضاییه عقلش نمی‌رسد که به این چیز‌ها رسیدگی کند؟ مگر زورگیر‌ها را همین چند وقت پیش اعدام نکرد؟ اگر بفهمد در سینما آدم فاسد هست مگر تعارف دارد؟

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/13/11.09/image634949731904001001.jpg

نمایی از فیلم «من و زیبا» به کارگردانی فریدون حسن‌پور


یعنی به نظر شما گره اصلی این فیلم می‌توانست بازگو کننده همه این مسائل باشد؟

بهرحال موضوع برایم جذاب بود. من اندازه‌ام اینقدر‌ها نیست. آدمی آه و دمی. نمی‌دانم فردا زنده‌ام یا نه. این همه با آدم‌های مهم کار کردم ولی ته ته‌اش یک چیزی در وجودم هست که تمامش را هنوز نتوانسته‌اند بیرون بکشند. این ادعا نیست. اشتباه نکنید. من با این موضوع درگیرم. سالهاست که درگیرم و دلم می‌خواهد یک نفر پیدا شود که بتواند از این پتانسیل به تمامی استفاده کند. آن گروهی که برای فیلم «من و زیبا» انتخاب شد خیلی گروه خوبی بود و پتانسیل بالایی داشت. الان هم بهرحال باز خوشحالم چون مضمون و محتوا حرف خودش را می‌رساند. قضاوت را اما می‌گذارم برای اهل‌اش. منتظرم ببینم بازخورد‌ها چیست. شما از نقدهایی که شده باخبر هستید؟


به صورت پراکنده در اینترنت خواندم که بیشتر روی بازی شما تاکید شده بود که فیلم را به نوعی نجات داده است و مثلا گفته بودند شهاب حسینی هم در حد و اندازه همیشگی‌اش ظاهر نشده.

خب این اصلا برای من خوشایند نیست. کاش جزو کسانی بودم که می‌گفتند خودم مهم هستم. من اما خودم را جزئی از یک کل می‌بینم. ظرفیت‌های شهاب را همه ما می‌شناسیم و برای همه ما اثبات شده است. ولی در جریان این فیلم کسانی واقعا قربانی شدند. مثلا دریا آشوری ظرفیتش خیلی بالا‌تر از این حرف‌ها است ولی بهش مجال داده نشد. این‌ها بچه‌هایی هستند که تئا‌تر کار می‌کنند، فیلم می‌بینند، به مسائل روز آشنایی دارند، چرا باید این قضاوت درباره فیلم شود؟ شنیدن اینکه فیلم تنها به واسطه بازی من قابل تحمل است برای من افتخار نیست. ظرفیت بازی من خیلی بالا‌تر از این چیزی است که در فیلم می‌بینیم. اما فیلم قربانی شد. قربانی خودخواهی‌های آدمهای تصمیم گیرنده.

یک سال است که در جشنواره نمایش داده شده و تازه یادم هست که در‌‌‌ همان جشنواره هم اجازه نمایش نمی‌دادند. حالا هم بعد از یک سال توپ را انداختن توی زمین ما تازه شورای صنفی اعلام کرده ما به خاطر احترام به اربعین تحریم را می‌شکنیم. انگار 1+5 را شکسته‌اند! شما اگر امام حسین (ع) می‌شناختید و با تمام وجودتان و دلتان او را دوست داشتید فیلم را از 40 روز پیش اکران می‌کردید نه اینکه ده روز مانده به جشنواره آن هم در حالی که دارند سینماها را آب و جارو می‌کنند تا جشنواره را شروع کنند فیلم اکران شود. فیلم قربانی شد و رفت.  چه کسی می‌خواهد دست توی جیبش بکند و750 میلیون هزینه را بدهد؟ ولی این دوستان هنری ما در شورای صنفی بد رفتار کردند. برای من برخورنده است. شما با حوزه دعوا داری چرا سر ما منت می‌گذاری؟ الان از تهیه کننده می‌شنوم که اصلا اجازه اکران‌ها را نمی‌دهند. آخر چرا؟


برای شما آن موضوع نبخشیدن شخصیت «موسی» توسط مردم ده نکته اصلی بود؟

بله، بهرحال فکر کردم نقطه حساس این فیلم تاثیر گرفته از اتفاقات جاری است و چقدر نقل به مضمون است. این نبخشیدن چقدر جدی است. چه در بخش سینما چه در جاهای دیگر. یک انتخابات 88 اتفاق افتاد، هنوز پس لرزه‌هایش هست. آقا همدیگر را ببخشید. تمام شد. این دولت تا عید و دو ماه بعد از عید هست و دیگر تمام. مگر نمی‌گوییم خدا، پس چرا تخطی؟ چرا از مسیر اصلی او خارج شدن؟ خود کسی که خالق بشر وحشم و انسان و زمین هست را فراموش کرده‌ایم و از غیر او یاری می‌خواهیم.

به عقیده برخی این انتخابات 88 در حوزه سینما تبدیل به محملی شد برای تسویه حساب‌های شخصی. یعنی آن گروهی که در سالهای گذشته به هر دلیلی در اقلیت بودند بعد از رسیدن به قدرت به اسم انتخابات 88 انتقام آن سال‌ها را از بقیه گرفتند.

اصلا این‌ها دعواهای قدیمی است. شما درست می‌گویید. این دوستان قرار بود کار دیگری بکنند. آقای شمقدری قرار بود کارگردان شود، سجادپور فیلمنامه نویس. میرعلایی هم تهیه کننده. چی شد که این‌ها پست گرفتند؟ حالا آقای میرعلایی می‌آید و می‌گوید بازیگر‌ها 500-600 میلیون در سال درآمد دارند. نه آقا! از این خبر‌ها نیست. اصلا آقای میرعلایی چرا نگذاشتی تقوایی کار کند؟ چهار ماه تمام رفتیم و آمدیم که بگذارند تقوایی فیلم «رومی و زنگی» را بسازد. نگذاشتند که نگذاشتند. من به آقای میرعلایی گفتم. گفتم فردای روزگار خدای نکرده اگر تقوایی بمیرد و من ببینم شما در صف اول ایستاده‌اید‌‌‌ همان جا بلند خواهم گفت باعث قتل تقوایی شما هستید. شما تقوایی را کشتید.


*حالا با این شرایط می‌خواهید چه کار کنید؟ قصد کار کردن دارید یا ترجیح می‌دهید فعلا به کوهنوردی ادامه دهید؟

من عاشق کار کردنم. حق ندارم کار نکنم. یک زمانی هست می‌گوییم‌ ای بابا من فقط هنرپیشه‌ام، بگذار دو زار گیرم بیاید ولی خاک بر سرمن پرستویی که اگر بخواهم از این راه خرجی زن و بچه‌ام را دربیاورم. من اگر قرار است دیده شوم که خب به اندازه کافی دیده شده‌ام. دوستان لطف داشتند، جایزه گرفتم. یک جاهایی هم نقد شده‌ام که هیچ اشکالی ندارد. من با نقد بزرگ شدم. کار کردم که نقد شوم. مدام خودم را زیر ذره بین گذاشته‌ام تا اشکالاتم را رفع کنم. مگر می‌شود بیایم بگویم روی دست من مادر نزاییده. من بهترین بازیگر دنیا هستم؟ نمی‌شود این طور گفت، چون کار بعدی مشخص می‌کند که من چه کاره‌ام. شاید در کار بعدی با سر زمین بخورم. بازیگری ته ندارد.

همین شهاب این همه در فیلم‌هایش دیده شده. یعنی ظرفیت شهاب همین قدر است؟ نه، نگذاشتند که بدرخشد. نتوانستیم. من دلم نمی‌خواهد کم کار باشم. از سال 91 تا به الان حتی در یک فیلم هم بازی نکرده‌ام ولی بی‌اغراق هفته‌ای یک پیشنهاد داشته‌ام. ولی آخر چه اصراری است؟ که آمارم بالا برود؟ خیلی مضحک و خنده دار است که فقط داریم آمار می‌دهیم. مدام می‌نشینند و می‌گویند دوستان در گذشته اینقدر فیلم ساختند ما اینقدر ساخته‌ایم. آقا! کیفیت کار را به من نشان بدهید. چه دستاوردی داشته‌اید؟ نمی‌گویم دستاوردی نبوده ولی اندازه ما اینقدر است؟ من عاشق کار کردنم. تنها کسی هستم که در شرایط سخت عاشقانه کار کردم. مثلا «موج مرده» که بخش اعظمی از آن اصلا در آب ساخته شد.


یا روبان قرمز!

بله، در آن فیلم خدا شاهد است دوستان می‌آمدند می‌گفتند می‌خواهیم به حاتمی کیا اعتراض کنیم که آف بدهد ولی شما را که می‌بینیم منصرف می‌شویم. در من دنیایی از انرژی است. از این بیکاری متنفرم ولی وقتی بیکارم دچار انزوا نمی‌شوم. افسرده نمی‌شوم. یک دفعه می‌روم سراغ کوهنوردی. من دوست دارم کار بکنم. می‌آیند به من می‌گویند: استاد! ماشاءالله هم که دیگر به همه می‌گوییم استاد. متنفرم از این لغت. چون استاد یک تعریفی دارد. من خودم می‌فهمم که استاد نیستم. استاد کسانی هستند که از این عرصه حذف شدند. آن‌ها نیستند که ما شدیم استاد.

خلاصه می‌پرسند استاد! این روز‌ها چه کار می‌کنید؟ می‌گویم: هیچی! جواب می‌دهند پس مشغول استراحید! چه استراحتی؟ من آن موقع که روی صحنه جان می‌کنم دارم استراحت می‌کنم. حالا خرج زندگی و خرده فرمایش‌ها و بدهکاری‌ها هم هست. ولی به خاطر این چیز‌ها تن به هر کاری نمی‌دهم. بالاخره این به به و چه چه‌ها، این اقبال مردم نسبت به آدم باید یک جایی خرج شود. و من سعی می‌کنم آن را در جای درست خرج کنم.


مثلا برای زلزله آذربایجان؟

در سال 91 تمام تلاش من مسئله زلزله آذربایجان بود. یا همین آقای ناصر افشاری. آنقدر بدنش ترکش داشت که حد نداشت. خدا را شکر بالاخره همین یکشنبه هفته پیش عازم شد که برود برای درمان. این کار‌ها خوش رقصی نیست. وظیفه است. در همین ماجرای انتخابات 88 ما مشغول کار کردن در سریال «آشپزباشی» بودیم. می‌آمدند یک نگاه عاقل اندر سفیه به ما می‌انداختند که با این شرایط شما چطور کار می‌کنید؟ خجالت نمی‌کشید؟ در حالی که من معتقدم هنرمند باید توی بحران‌ها مثل یک طبیب عمل کند. باید فضا را تلطیف کند. آرامش برقرار کند.

برای من که کاری ندارد بروم کنار خیابان بایستم شعار بدهم. فردا هم می‌روم روی بورس و این رسانه‌های خارجی آدم را در بوق و کرنا می‌کنند و سرچراغی هم که فیس بوک‌ها همه روشن است. اما در این شرایط وظیفه من این است که آرامش بدهم. وقتی می‌بینم دو نفر به جان هم افتاده‌اند اول باید بروم از هم جدایشان کنم. بعد که سوا کردم بگویم عزیز من شما مقصری. چرا این آدم را زدی؟ تازه نقدم را شروع کنم. از ترس نیست که من سکوت می‌کنم شرح وظایف من خیلی طولانی‌تر از این حرف هاست. کبریت بی‌خطر نیستم ولی کارم را چیز دیگری می‌دانم.


حالا آقای پرستویی واقعا فیلم «چ» را به خاطر اینکه با یک پیام کوتاه از شما دعوت به همکاری شد قبول نکردید؟

ببینید آقای حاتمی کیا با من اصلا تماس نگرفت. نه، نه، به خدا من آدم متکبری نیستم که بگویم حتما باید خودش زنگ می‌زد. اگرچه برایم عجیب بود چرا حاتمی کیایی که سر «آژانس شیشه‌ای» شخصا با من تماس گرفت حالا واسطه می‌فرستد. ولی به خدای احد و واحد نه. دلیلش این نبود. تعریف زندگی من یک تخم مرغ گندیده است که می‌شود زد به دیوار. من دو زار سیاست ندارم. کاملا آدم احساسی، منطقی و حتی خجالتی‌ام. ولی درست است که در زندگی روزمره ماخوذ به حیا هستم، درست است که بار‌ها با خودم گفته‌ام اصلا ولش کن، بگذار طرف مقابل فکر کند من احمقم. بگذار فکر کند که برنده شده ولی یک جاهایی هست که غرور دارم. تماس نگرفت، مهم نیست. حاتمی کیا حین فیلمبرداری فیلم «خرس» یک شب آمد و پیش ما بود. یک خلوت عجیبی با هم داشتیم. ‌‌‌ همان جا بهش گفتم تجربه نشان داده که انگار جنس من و تو با هم جور است.

با هم خوب جفت و جور می‌شویم. من‌‌‌ همان جا اوکی کار را دادم. یک موقع در مجله‌ای بحث انداخته بودند درباره رابطه بازیگر و کارگردان. حاتمی کیا صحبت کرده بود و گفته بود جالب است. فیلمنامه‌ها را من نوشتم ولی وقتی پرستویی آن را بازی می‌کند از خودم می‌پرسم این‌ها را من نوشتم واقعا؟ من این را به عنوان یادگاری همیشه درذهنم دارم. ولی بهرحال به او خرده نمی‌گیرم. با پیامک از من دعوت کردند من هم با پیامک جواب دادم که من با این تهیه کننده کار نمی‌کنم. با این آقای مهدی ... کار نمی‌کنم. این آدم با زندگی من بازی کرده است.

من وقتی غرورم جریحه دار می‌شود دیگر با کسی شوخی ندارم. مولا گفته حق گرفتنی است. شما داری زندگی‌ات را می‌کنی می‌آیند حقت را تضییع می‌کنند. باید سکوت کرد؟ من حقم را می‌گیرم حتی اگر آن حق دیگر به دردم نخورد. آن آقا با زندگی من بازی کرد و هم حاتمی کیا و هم تبریزی در جریان این واقعه بودند. ولی هر دو رفتند و با او کار کردند. تبریزی «پاداش» را با او ساخت. فیلم «پاداش» قرار بود بعد از «لیلی با من است» ساخته شود. اصلا برای من نوشته شده بود. ولی آقای تبریزی رفت با او کار کرد. بعد هم که این آقای تهیه کننده رفت زندان و مدت‌ها در آنجا ماند و دوباره آمد بیرون. البته خرده نمی‌گیرم. قرار نیست من تصمیم بگیرم دیگران با چه کسانی کار کنند. ولی شاهد بود که او با من چه کار کرد.


چه کار کرد؟

بگذارید اصل ماجرا را برایتان بگویم. ایشان یک خانه‌ای به من فروختند که‌‌‌ همان لوکیشن «آژانس شیشه‌ای» بود. دو سوم پول را گرفتند و مبایع نامه نوشتند. اما سر موعد تحویل زیر همه چیز زدند. وقتی رفتم از بانک پولم را پس بگیرم دیدم دو میلیون بیشتر توی حسابش نیست. خودشان را در سینما ورشکسته اعلام کردند ولی رفتند کارخانه بنشن زدند. بچه‌های من آمده بودند حتی اتاق خواب‌‌هایشان را هم انتخاب کرده بودند. تو حق نداری با روح آدم‌ها بازی کنی. با غرورشان بازی کنی. من گفتم کار نمی‌کنم. در مورد فیلم «چ» حتی کار به قصه خواندن هم نکشید.

اصلا نمی‌دانم این فیلم چه مقطعی از زندگی چمران است. بهرحال من گفتم مساله‌ام با حاتمی کیا نیست. این آدم را عوض کنید من در خدمتتان هستم. ولی ترجیح دادند که با او کار کنند نه با من. بعد هم که دیدیم وسط کار آن آقا دوباره رفت زندان. پس من یک چیزی می‌دانم که می‌گویم. توبه گرگ مرگ است. با آدمی که به من خیانت کرده. به خانواده من اهانت کرده است چطور دوباره بروم کار کنم؟ خانواده من تحقیر شوند که من می‌خواهم کار کنم؟ می‌خواهم صد سال سیاه کار نکنم. من حقم را می‌گیرم ولی می‌ریزم دور.


و همچنان به فیلمنامه‌ای که نظرتان را جلب کند برنخوردید؟

بهرحال امسال هم کارهای زیادی به من پیشنهاد شد ولی می‌دانید! هرچه سن آدم بالا‌تر می‌رود تجربه‌اش هم بیشتر می‌شود. بالاخره توقع مردم از من چیز دیگری است. الان همه مراقبند ببیند کی با کی کار می‌کند و این وسط تنها چیزی که قربانی می‌شود هنر است. من بازیگری هستم که خیلی چیز‌ها را من به نقش می‌آورم. می‌شود این فیلمنامه را چاپ کرد سه چهار نفر هم بیشتر آن را نخوانند ولی وقتی تصویر می‌شود دیگر لم دارد. من بازیگر باید تجربه کنم، باید ببینم چقدر زندگی کرده‌ام. خودم هم دوست دارم کار خوب و لذت بخش انجام دهم که هم خودم راضی باشم هم مخاطب.

من نه اعتصاب کرده‌ام نه خداحافظی. اصلا نمی‌دانم این شایعه را که پرستویی در روستای زادگاهش مشغول کشاورزی است و پیشنهاد 600 میلیونی را رد کرده چطور درآمد. البته رفتم و آدمی را که این شایعه را ساخته بود پیدا کردم ولی حقیر‌تر از این حرف هاست که بخواهم درباره‌اش صحبت کنم. ولی عجب خلاقیتی. به خدا اگر فیلمنامه نویسان ما این قدر خلاق بودند ما غصه نداشتیم. فکرش را بکنید. رفته‌ام کشاروزی می‌کنم و تازه پیشنهاد 600 میلیونی را هم رد می‌کنم! خودش یک فیلم است! اتفاقا همین کوهنورد‌ها به من گفتند می‌خواهید استشهاد محلی جمع کنیم که ما هر روز تو را اینجا می‌بینیم؟ به کسی هم که کار نداری باز به تو کار دارند!


حالا با این شرایطی که بر جامعه حاکم است و مسلما سینما هم از آن تاثیر می‌گیرد چه چشم اندازی برای سینما متصور هستید؟

من آدم امیدواری هستم. خیلی از شرایط موجود تعجب نمی‌کنم. باید در اشل بزرگتری به این وضعیت نگاه کنیم. 34 سال از عمر جدید این مملکت می‌گذرد. در این 34 سال انقلاب، جنگ، تبعات جنگ همه و همه اتفاق افتاده است. بعد رسیده‌ایم به بحران‌های سیاسی. بهرحال این تحریم‌ها تاثیرش را در جامعه می‌گذارد و سینما هم جزئی از جامعه است. همه گیر است. کل مملکت درگیر این مسئله است. آرزو می‌کنم هر چه زود‌تر تکلیف روشن شود. مردم دارند سخت زندگی می‌کنند. حلقه دارند تنگ‌تر می‌شود. این حرف‌ها را برای خودمان می‌گویم نه برای شبکه‌های خارجی، شرایطمان سخت است. ولی باید یکرنگ شویم. مثل فوتبال که هم آبی داریم هم قرمز هم زرد، ولی یک تیم ملی هم داریم که نمودار ورزش ملی ما است. با وجود همه این درگیرهای ما شناسنامه ایرانی داریم و پای این شناسنامه هم می‌ایستیم. می‌دانیم عرصه تنگ است ولی با غرورمان ایستاده‌ایم.

من امیدوارم فضا تلطیف شود. من فکر می‌کردم در این بحران‌هایی که پیش آمد و اتفاقاتی که افتاد بخش فرهنگی ما هوشمندانه‌تر عمل می‌کند ولی این طور نشد. فکر می‌کنم این پروسه‌ای است که باید طی می‌شود. از انقلاب به بعد کدام دوره ما صد در صد عالی بوده؟ بهرحال آدم‌ها آمدند و رفتند ولی این بار چون موضوع کلی‌تر بود خیلی برجسته‌تر شد. طی این سال‌ها من نتیجه گرفته‌ام هر وقت آدم دولتی مسئول سینما شده کار ما راحت‌تر بوده. تکلیفمان روشن‌تر بوده است. چون یا آره است یا نه. می‌دانی این فیلمنامه ساخته می‌شود یا نه. ولی آدمهایی که دستی بر آتش دارند فکر کردند اگر موفق نبودند حقشان را اهالی سینما تضییع کرده‌اند. یک جور گروکشی است انگار. حالا ممکن است بگویند پرستویی تو کی هستی که اینجوری قضاوت می‌کنی؟ من 57 سال دارم، 46 سال هم هست که دارم کار می‌کنم. دارم در این مملکت زندگی می‌کنم. تا کی افتاده حالی؟ بهرحال چشمم را که نمی‌توانم ببندم. نمی‌توانم که نفهمم. یا کتمان کنم؟ صادقانه بگویم همدیگر را دوست نداریم.

در صورتی که می‌شود یک مقداری با مناعت طبع رفتار کرد. تمام این دعوا‌ها که هنوز هم هست، بسیار راحت با کدخدا منشی حل می‌شود. اصلا موضوعی که اتفاق افتاد چیزی نبود که بخواهد به اینجا‌ها بکشد. در این حد بود که من از تو خوشم نمی‌آید. چرا فلان جا با من فلان کار را کردی؟ همین! هنرمند که نمی‌تواند کینه داشته باشد. دل ما مثل پوست پیاز است. ولی عجیب افتاده‌ایم به جان هم. بهرحال این مدل را هم باید می‌دیدیم. روزگاری است که باید سپری می‌کردیم. امیدوارم از این غرور‌ها و خودبینی‌ها فاصله بگیریم. بنده نمی‌خواهم خودم را بزرگ کنم ولی یک سال است کار نکردم. من نمونه‌ام. مردم از ما توقع کار خوب دارند. از ما سینما می‌خواهند. الان سینما اجباری شده. با هزار ترفند تماشاگر را به سالن سینما می‌کشانند. آقا! تماشاچی می‌رفت توی صف می‌ایستاد، با عشق و اعتقاد دست خانواده‌اش را می‌گرفت و می‌آمد انتخاب می‌کرد که چه فیلمی ببیند. نه ماهواره نه فیلم‌های روز جهان نمی‌توانست تماشاگر را از سینما بگیرد. تماشاچی ما تماشاگر محترمی است. کار خوب بدهیم می‌رود می‌بیند. ولی ما همه انرژیمان را گذاشته‌ایم برای اینکه همدیگر را تخطئه کنیم.

-------------

منبع: خبرآنلاین

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط ستاره ها | |

شاید نادر در «جدایی نادر از سیمین» تمایل چندانی برای مهاجرت از خودش نشان نمی‌داد، اما به نظر می‌رسد که پیمان معادی حسابی به حضور در پروژه‌های بین‌المللی علاقه‌مند شده‌است. پاییز امسال در کافه سینما، باخبر شدید که معادی در «عدالت کیفری» محصول شبکه‌ی HBO ایفای نقش خواهد کرد و حالا برای اولین بار در  خبر حضور او در یک پروژه سینمایی بین‌المللی و همبازی شدنش با مورگان فریمن و کلایو اوون را می‌خوانید.

آخرین شوالیه‌ها (The Last Knights) یک فیلم ماجراجویی فانتزی و محصول مشترک هالیوود و سینمای کره است که اخیرا فیلمبرداری آن در جمهوری چک آغاز شده است. کازائوکی کیریا کارگردان و کلیپ‌ساز ژاپنی، «آخرین شوالیه‌ها» را بر اساس فیلمنامه‌ای از مایکل کونیوس جلوی دوربین می‌برد که بیش از این نگارش کمدی موفق «نسخه بارنی» را با حضور پل جیاماتی و داستین هافمن را بر عهده داشته‌است. در خلاصه داستانی که تاکنون منتشر شده، فیلم داستان گروهی از مبارزین را روایت می‌کند که برای گرفتن انتقام استاد خود، علیه امپراطور فاسد قیام می‌کنند.

طبق فهرست کامل عوامل فیلم که طی دو ماه گذشته در IMDB به‌روز رسانی شده، معادی یکی از بازیگران این پروژه چند ملیتی است. علاوه بر معادی بازیگران شناخته‌ی شده‌ی دیگری نیز از سایر نقاط دنیا در این پروژه حضور خواهند داشت. آنگ سون-کی و پارک سی-یئون بازیگران کره‌ای و سرگئی تریفانویچ و اکسل هنی بازیگران صرب و نروژی این پروژه محسوب می‌شوند. آیلت زورر بازیگر فیلم‌های «مونیخ» و «فرشتگان و شیاطین» هم یکی دیگر از نقش‌های اصلی این فیلم را ایفا خواهد کرد. شهر آغداشلو نیز چهره‌ی ایرانی دیگری است که نامش در میان بازیگران این محصول مشترک کره و آمریکا به چشم می‌آید. بنا به فهرست عوامل فیلنم در IMDB، نقش معادی مانند تریفانویچ امپراطور اعلام شده‌است. هم‌چنین صحبت‌هایی هم مبنی بر حضور بندیکت کامبربچ (شرلوک) در این پروژه به گوش می‌رسد.

این فیلم که هم‌اکنون مراحل تولید خود را پشت سر می‌گذارد، زمستان 2013 بر روی پرده‌ی سینماها خواهد رفت. رسانه‌های کره نسبت به این فیلم اکشن، توجه چشمگیری را نشان داده‌اند، اما هنوز اخبار و جزئیات بیشتری از تولید این پروژه در دسترس نیست.

پیمان معادی

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط ستاره ها | |

 

داريوش  ارجمند

داريوش ارجمند، داريوش ارجمند است! ارجمند، خودش و حتي نقش هايش انگار جزئي از ايرانيت ما ايراني ها است، ارجمند هم شبيه پدرهاي سنتي خانواده هاي ايراني است، هم شبيه شمايل سرداران هخامنشي و هم گره خورده با تاريخ صدراسلام با مالك اشتر و عبدالعظيم حسني. ارجمند با قدرت و حرارت حرف مي زند، آنقدر اعتماد به نفس دارد كه از سخنراني​اش در يك هيات مذهبي و به عهده گرفتن سخنگويي فدراسيون ورزش هاي زورخانه اي محکم دفاع كند و بگويد «هر چيزي در اين جهان است به من مربوط است» و البته اينقدر هم صداقت و صراحت دارد كه بگويد مجبورم بازيگري كنم، ولو در نقش هاي زرد. شايد زود باشد كه بگوييم داريوش ارجمند يك اسطوره است، اما حتما 20 سال ديگر مي توان او را جزو اسطوره هاي سينماي ايران دانست.

مشهور است كه شما شاگرد دكتر شريعتي بوديد، هم در دانشگاه فردوسي مشهد و هم از نظر فكري. اخيرا پيامك هايي طنزي با عنوان دكتر علي شريعتي ميان مردم رد و بدل مي شود، مي خواستم بدانم عكس العمل شما به اين پيامك ها چه بوده؟ برايتان از اين پيامك ها آمده است؟
بله، به ما هم رسيده!

عكس العمل شما بعد از ديدن آنها چيست؟
هيچ عكس العملي نسبت به آنها ندارم، بخصوص كه من جمله به جمله مطالب كتاب هاي دكتر شريعتي را مي دانم و بارها خوانده ام.

فكر مي كنيد چرا اين پيامك ها را عليه شريعتي​ساخته اند؟
اين خصيصه ويران سازي است. علاقه به ويران كردن يك بنا، يك شخصيت، تفريح بيكاره هاست كه البته خيلي بچگانه و گاه احمقانه است و هيچ كاربردي ندارد براي اين كه در طول تاريخ با بسياري از بزرگان از اين دست شوخي ها كرده اند، اما آن شوخي كننده در تاريخ دفن شده به اين خاطر كه جرات نوشتن اسم خود را ندارد،يك غلط زيادي در سر خود دارد ولي نمي تواند اسمش را بنويسد. فرق او با دكتر شريعتي اين است كه دكتر پاي آنچه گفته اسمش هست و به گفته خودش مسئول تمام حرف هايي است كه در زندگي خود زده است. اين پيامك ها يعني شريعتي زنده است و حضور دارد، يعني وقتي مي خواهند مطلبي را به مردم به عنوان حرف راست و حق بقبولانند به وي نسبت مي دهند حتي اگر يك جوك باشد. پس جايگاه رفيع خود را در دل جامعه دارد.

تا حالااز اين پيامك ها خنده تان گرفته يا ناراحت شده ايد؟
اصلاناراحت نشده ام، من خنده ام مي گيرد. محال است با اين كارها عصبي بشوم. دكتر علي شريعتي آنقدر بزرگ هست و تمام كساني كه اداي او را در مي آورند هم هنوز به گرد پايش نرسيدند.

آقاي ارجمند! شما در همه عرصه ها حرف زده ايد و حضور داشته ايد، در ورزش، سينما، سياست و... نظر خودتان چيست؟
من فكر مي كنم هر چيزي كه در اين جهان هست به من مربوط است از زنگ و در زورخانه گرفته تا يك پلان زيبا در فيلم «زير درخت گيلاس» آقاي كيارستمي، از يك بازي فوتبال باشگاهي در آلمان كه جهان را گرفته تا بازي تنيس آقاسي به من مربوط مي شود. اينها براي دنياي من هستند و به اندازه شعور و نيازم در اين حيطه ها وارد مي شوم. من دوست دارم همه چيز را در اين جهان بشناسم وقتي كه مي توانم را جع به چيزي صحبت كنم، چرا بايد سكوت كنم، من روي خودم كار مي كنم، من به فوتبال، ورزش زورخانه اي، شعر، موسيقي، تئاتر و حتي سياست فكر مي كنم و وقتي فكر و مطالعه مي كنم، صاحب يك انديشه و ديدگاه مي شوم و با ديگران در ميان مي گذارم. من زماني در ارتباط با فوتبال حرف هايي زدم كه هيچ كس تا آن موقع نزده بود، حتي حرف هاي مرا مسخره كردند.

كدام حرفتان را درباره فوتبال مسخره كردند؟
گفتم فوتبال يك بازي عارفانه است. اين وحدت در كثرت در فوتبال چه زيبا نمود پيدا مي كند، تيمي مي تواند برنده شود كه يازده نفر آن يك نفر شوند، «صد دل به هم چو شود آشنا يكي است» و اين آرزويي است كه ما هم در زندگي مان داريم، پس وقتي كه به فوتبال فكر مي كنم، صحبت هاي كارشناسان را مي شنوم، راجع به آن كه كتاب مي خوانم و سعي مي كنم يك فهم جديدي از اين بازي و حركاتي كه در آن هست پيدا كنم، در بقيه موارد هم همين طور است. يك جايي گفته بودند كه فلاني راجع به همه چيز حرف مي زند، گفتم نه، راجع به چيزهايي كه بلدم حرف مي زنم، ولي به اين حرف من خنديدند و مسخره اش كردند.

در اينترنت، عكسي منتشر شده بود كه شما به مناسبت تولد حضرت زينب(س)، بعد از مداحي، سخنران يك هيات مذهبي بوديد، اين به خواست خودتان بود يا در رودربايستي قرار گرفتيد؟
نه من خيلي اين كار را انجام مي دهم، من خودم بچه هيات هستم. اين چيزي نيست كه بگويم من خيلي عوام زده ام يا چون هيات مي روم خيلي آدم فرودستي هستم، من با افتخار مي گويم كه هياتي هستم و مي دانم كه چه كاري انجام مي دهم، خيلي ها در تعطيلات مذهبي مي روند لب دريا ما مي رويم هيات، چه اشكالي دارد؟ اتفاقا در همين جايي كه شما مي گوييد كه من راجع به حضرت زينب صحبت كردم، بعدا ديدم در سايت ها يك عده اي گفتند كه اين فرد سخنران هيات هم شده و از اين حرف ها. بله من تاريخ اسلام خواندم و آن را بلدم و حرف بيخود نمي زنم. لااقل راجع به دوازده امام مي توانم حرف بزنم، راجع به خدا، پيامبر و صحابه هايش مي توانم حرف بزنم؛ همان طور كه مي توانم راجع به فيلمساز ها و فوتباليست هاي جهان و... حرف بزنم.

شما سال 86 نامزد انتخابات مجلس هشتم هم شديد و بعد از مدت كوتاهي انصراف داديد، چرا؟
اصلانامزد نشدم، البته به من پيشنهاد شد و پول خوبي هم پيشنهاد دادند كه من با آن پول مي توانستم از شر اجاره نشيني راحت شوم، ولي قبول نكردم چون كار من نبود.

اين كه شما ناگهان از قامت يك هنرپيشه نقش هايي مثل مالك اشتر، مي رويد و سخنگوي فدراسيون زورخانه اي مي شويد يا مثلاناگهان يك روز صبح مي رويد سر تمرين تيم فوتبال استقلال، به نظرتان ممكن است نظر مخاطبان و هوادارانتان شما را در مورد شما عوض كند؟ خللي در سابقه هنري و حرفه اي شما در سينما و تلويزيون شما ايجاد نمي كند؟
اصلااين طور نيست. مگر هرزگي مي كنم؟ بهتر از اين است كه سر از مهماني هاي شبانه در بياورم. اعتمادي كه آقاي محمدرضا طالقاني بعد از يك عمر حضور در ورزش در سطح ملي به من مي كنند، نشان اين است كه مرا مي شناسند.

خب نمي شود اين طور گفت كه اين حضور شما در ورزش و سياست، به خاطر آن شمايل و نقش هاي خاص و تاريخي است كه در سينما و تلويزيون بازي كرده ايد؟ يعني معتقديد كاملابه خاطر شايستگي هاي خود اين عرصه ها را امتحان و ورود پيدا كرده ايد؟
به هيچ وجه، اين به دليل شناخت من از ورزش باستاني است. من در جاهايي صحبت كردم و اين آقايان بودند و حرف هاي مرا از ورزش باستاني شنيدند و پسنديدند. من راجع به همه چيز حرف هاي تازه اي مي زنم و زده ام، خيلي ها نمي توانند فلسفه و روابط موجود در بين پديده هاي جهان را خوب تشخيص دهند يا مي گويند به ما ارتباطي ندارد، اما به من مربوط است.
اگر بنده به عنوان چهره اي كه در سينما هستم بتوانم براي ورزش موثر باشم پس چرا كوتاهي كنم؟ شخصي بعد از يك مصاحبه اي كه انجام داده بودم، گفت كه فلاني تا حالاشلوار ورزشي پوشيده كه اظهارنظر مي كند؟ يعني اگر كسي شلوار ورزشي نپوشيد حق حرف زدن ندارد؟ آنهايي كه پوشيدند و صد تا گل زدند مي دانند اصلاچرا فوتبال بازي مي كنند؟ افرادي هستند كه راجع به جهان صحبت مي كنند و ساختار جهان را توضيح مي دهند پس حتما جاي خدا نشستند؟ من تاريخ، جامعه شناسي و بعد از آن هنر خواندم و براي قرار گرفتن در اين عرصه ها تفكر سيستمي را آموختم. من در جواني ورزش كردم، زورخانه رفتم و كشتي گرفتم، در دبيرستان فوتبال بازي كردم، پس حق دارم اظهارنظر كنم و به مسائل وارد شوم.
من ده سال در تلويزيون مجري برنامه طلوع ماه بودم و هر چهارشنبه با بزرگ ترين استادان و دانشمندان اين مملكت نزديك به صد دقيقه گفت وگو مي كردم. من براي صحبت كردن با فردي مثل دكتر ستوده يا دكتر باستاني پاريزي يا مرتضي مميز چه بايد مي دانستم؟ طبيعي بود كه بايد آمادگي پيدا كنم و پيدا كردم. آن دوران از بهترين روزهاي زندگي من بود، با استاداني مي نشستم كه قبلاآرزوي ديدنشان را داشتم.

اجراي برنامه «طلوع ماه» طولاني ترين و شايد تنها تجربه اجراي شما در تلويزيون بود، اين تجربه چه چيزي را به شما اضافه كرد؟
سختكوشي، دل كندن از هواهاي نفس و رفتن براي دانستن. دانستن لذت بخش ترين چيزي است كه خدا به ما داده. وقتي كه ما از جهل دور مي شويم لذت مي بريم. من در آن برنامه واقعا ياد مي گرفتم، لذت اين ياد گرفتن را شما مي توانستيد در چهره من ببينيد، من فيلم بازي نمي كردم، براي اين كه بتوانم با آقاي داوري، استاد فلسفه غرب صحبت كنم، سه بار فلسفه غرب را خواندم. من در دوران كارمندي هم اين تجربه ها را داشتم. دبير انجمن آثار باستاني، كارشناس هنري و مدرس سينما بودم. اين اواخر براي پسرم كه آهنگسازي مي كرد، ترانه سرايي كردم.

مي شود اين طور گفت كه اگر پشت سر داريوش ارجمند، يك كارگردان ماهر وجود داشته باشد و شما را هدايت كند، نتيجه بازي هاي شما درخشان خواهد شد در غير اين صورت نقش ها معمولاتكراري و كليشه اي از آب درخواهد آمد، اين نظر را قبول داريد؟
فكر مي كنم اگر هنرمند مي خواهد سازندگي به وجود آورد بايد اولين منتقد خودش باشد، من بعد از خواندن نقد كارهايي كه در آن حضور داشتم، فهميدم نقدهايي كه خود من به كارهايم دارم، اصلامتوجه آن نشدند، به منتقدان احترام مي گذارم، مي توانند اين نقدي كه اشاره كرديد را داشته باشند. كما اين كه از منتقدان گرفته تا آنهايي كه به عنوان داور در جشنواره فجر هستند اين را گفته اند، حرف هاي خنده داري زدند كه حتي مرغ پخته در ديگ خنده اش مي گيرد، يكي از داور هاي محترم جشنواره فجر گفته بود بازي ارجمند در «اميرعلي» فيلم اعتراض مثل «اسي در به در» فيلم آدم برفي است، فقط يك شعور متوسط كه بازيگري نمي فهمد چنين اشتباه بزرگي را مي كند اين كه كسي نقش هاي نزديك به هم بازي كند، اما فاصله آنها را رعايت كند سخت است، سخت است كه هم حشمت فردوس را بازي كني با دو پسر هم حاج حيدر سياه شوني با دو پسر، اما حاج حيدر هيچ ربطي به حشمت فردوس ندارد، برخي تا ظاهر قضيه را مي بينند، سريع حكم مي دهند براي اين كه ما انسان هاي ظاهربيني هستيم، اگر بصيرت داشته باشيم، مي فهميم كه چه فاصله اي بين اين دو نقش وجود دارد و تفاوت آن در چيست.

يعني منظورتان اين است كه در نهايت هيچ منتقدي نمي تواند رفتار و نوع بازيگري شما را تغيير دهد؟
من اين حرف ها را خيلي جدي نمي گيرم، اينها لقلقه زبان هستند. من با هيچ منتقدي بحثي ندارم. اين اواخر با گزارشگر يک روزنامه صحبت كردم كه اصرار داشت بگويد تمام بازي هاي شما مثل هم است، گفتم شما راست مي گوييد، كسي بايد اين حرف را بزند كه در بازيگري صاحب نظر باشد. من خيلي به اين حرف ها اهميت نمي دهم.

نظرتان را در مورد اين گزاره كه اگر كارگردان درجه اول پشت شما باشد، نتيجه درخشان مي شود، چيست؟ با اين مخالفيد؟
كارگردان ماهر پشت هر كسي باشد، كارش درخشان مي شود. البته در خيلي موارد اين طور نيست و اين را قبول ندارم كه كارگردان خوب مي تواند از چوب هنرپيشه بسازد. پس چرا زماني كه موقع بازي مي شود، سراغ آدم هاي خاص مي روند، ذات يك هنرپيشه قوت و قدرتي دارد كه خودش هم در كاري كه انجام مي دهد، نقش دارد.

پس مشكل كجاست؟ چرا ديگر مدت هاست بازي هاي درجه يك و ماندگار شما را در سينما و تلويزيون شاهد نيستيم؟
گرفتاري ما در ايران سوژه سناريوست به همين دليل مجبوري فيلم هايي را با فاصله كم بازي كني. من كارگردان خوب را انديشه خوب مي دانم. فاصله تكنيكي سينماي كيارستمي، بيضايي و يا تقوايي با بسياري از كارگردان هايي كه يك درجه از اينها پايين تر هستند چقدر است؟ آن فاصله عميقي كه وجود دارد در طرز تلقي و انديشه اينهاست، من قبول دارم كه وقتي با يك كارگردان خوب كار مي كنم، بهتر هستم. چون فيلم درجه سه كار نمي كند.

البته جسارت است، ولي شما سابقه بازي در فيلم هاي زرد و به اصطلاح سوپر ماركتي را هم داريد!
ارجمند: آدم حرفه اي هستم دستم را به طرف هيچ كس دراز نكردم ممكن است مردانه قرض گرفته و مردانه پس داده باشم، پس منتظر يك كارگردان ماهر نمي مانم.
خوب اينجا، يك نكته وجود دارد كه من چقدر بايد منتظر باشم تا يك كارگردان خوب با يك سناريوي درست سراغ من بيايد، من كه پيتزافروشي يا تريا ندارم، كار من بازيگري است اگر هم بخواهم كاري به جز بازيگري انجام دهم حتم بدانيد كه قهوه روي ميز كسي نمي گذارم بلكه سخنگوي ورزش باستاني خواهم شد، مجري برنامه تلويزيوني مي شوم. مي خواهم بگويم كه نمي توانم منتظر بمانم و ببينم چه كسي اجاره خانه من را مي دهد يا پول تحصيل بچه هايم را در خارج پرداخت مي كند. من مثل تراكتور كار مي كنم و دستم را به طرف هيچ كس دراز نكردم. ممكن است مردانه قرض گرفته و مردانه پس داده باشم، پس منتظر يك كارگردان ماهر نمي مانم، آدم حرفه اي هستم و تا زماني كه كار به ابتذال نرود، كار مي كنم.

چند «نه» بزرگي را كه در زندگيتان گفتيد، برايمان مي گوييد؟
اتفاقا يک چيزي را به شما بگويم، جمله اي را كه براي اولين بار من در مجله دنياي تصوير گفتم و اين حرف بعدا توسط خيلي ها تكرار شد، هيچ مهم نيست؛ چون حرف خوب را بايد زد تا همه تكرار كنند. من به كارهايي كه كردم افتخار نمي كنم، بلكه به كارهايي كه نكرده ام افتخار مي كنم. من به بله هايي كه گفته ام هرگز افتخار نمي كنم به نه هايي كه گفته ام، افتخار مي كنم. نه هاي بزرگي در زندگيم گفتم كه اگر آنها را نگفته بودم، شايد زندگي بهتر از اين داشتم.

يك مصداق ​ معرفي مي​کنيد؟
نه قابل گفتن نيست، البته در سينما هم بوده اين نه هايي كه گفتم.

خوب يكي از همان فيلم ها و نه گفتن ها را بگوييد؟
مثلانرفتن به فيلم اخراجي ها كه خيلي دوست داشتند من نقش حاج رسول را بازي كنم و آقاي سلحشور اين را پنهان نكردند. آقاي سلحشور بودند ديگر كارگردان اخراجي ها؟

نه، آقاي مسعود ده نمكي كارگردان اخراجي ها بودند.
من اينها را قاطي مي كنم، اين ها را حذف نكنيد تا صادقانه باشد. آقاي ده نمكي، رضا شريفي نيا و پسرم كه در فيلم بازي مي كرد و خيلي هاي ديگر اصرار كردند، اما با اين كه پول و شهرت خوبي داشت گفتم نه!

به چه دليل؟
براي اين كه فيلمنامه و شكل كار را قبول نداشتم و هنوز هم قبول ندارم.

يعني با اين كه مخاطب زيادتري پيدا مي كرديد و يك موضوع جديدي هم بود، نه گفتيد.
بله، آنهايي كه در فيلم هاي فارسي گذشته مي رقصيدند خيلي طرفدار داشتند، كميت كه دليل بر كيفيت نيست، متاسفانه جهان ما جهان كميت است و همه آدم ها به كميت هايشان تكريم مي شوند نه كيفيت. بعضي از هنرپيشه هايي كه در اين مملكت عكسشان از بيلبوردها پايين نمي آيد و يك سريال نيست كه در يك گوشه اي از آن يك نقشي نداشته باشند، دچار اين كميت مبتذل شده اند.
اگر من هم 12 ميليارد در جيبم بود به انتقادي گوش نمي كردم. ده نمكي مجوز اين كار را داشت و مي توانست انجام دهد كه در ابتدا خيلي چيزها را به سخره بگيرند و در آخر با يك جمله روي آن ماله بكشند، جوك هايي كه مردم در خفا به هم مي گفتند. يكدفعه آمد روي پرده سينما و همه دسته جمعي خنديدند، اما كميت دليل بر كيفيت نيست. آدم ها به خاطر حساب هاي ميلياردي، خانه در پاريس و كانادا، به خاطر بازي در صدوبيست وچهار فيلم و... تكريم مي شوند، اينها متفاوتند با آن كسي كه مي ماند، اين آقايان با امثال علي حاتمي و ناصر تقوايي فرق مي كنند، تقوايي سه فيلم ساخته، ولي در كيفيت در تاريخ از آن حرف مي زنند، ولي هيچ كس از فيلم هاي 12 ميليارد فروخته حرف نمي زند، چون اينها تاريخ مصرف محدود دارند.

بزرگترين اشتباهي كه در زندگي هنري و غيرهنري تان مرتكب شديد حالاچه در انتخاب فيلم يا مسائل شخصي چه بوده؟
انسان جايزالخطاست و اگر اشتباه نكند مي شود معصوم، من هم اشتباه داشتم.

يك مورد را ذکر مي​کنيد؟
نه، به خاطر مسائلي دوست ندارم بگويم، اشتباهات اينطوري كه چرا رفتم بازي كردم، بوده، ولي چون نيت بدي در سازندگان وجود نداشته و من معتقد به الاعمال بالنيات هستم به آنها فكر نمي كنم، گفتم، من به آن كارهايي كه رد كردم، افتخار مي كنم.

جايي گفته بوديد كه پشت صحنه همه فيلم هايتان را يادداشت مي كنيد، يكي از آن ناگفته ها را براي خوانندگان ما مي گوييد؟
نمي توانم بگويم، از طرف روزنامه ها خواستند كه به صورت پاورقي در اختيارشان بگذارم يا از سوي مجلات مختلفي هم درخواست شد، اما آنها را گذاشتم براي زماني كه نمي توانم سنگين تر از قلم را به دست بگيريم؛ چون چيزهايي است كه اگر امروز گفته شود شايد خيلي خوشايند نباشد و فكر كنند كه من حسادت و غرض ورزي دارم. نوشته هايم را براي بعد گذاشتم و براي تجربه تاريخ و نسل جديد كه بداند ما چگونه بوديم، فيلم ها چطور ساخته مي شد، شادي ها و رنج هايشان چه بود.

فكر مي كنيد در سينماي ايران به جايي كه حقتان بوده است، رسيده ايد؟
من جايي را از سينماي ايران طلب نكردم، «پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردني است.»

دلتان مي خواست در سريال «مختارنامه» با آقاي ميرباقري همكاري كنيد؟
نه، اگر دلم مي خواست مي توانستم بازي كنم.

به شما پيشنهاد شد؟
بله زماني كه در يزد بودم، آقاي بيك زاده پيشنهاد كردند.

چرا بازي نكرديد؟
دلايلش شخصي است.

شايد خيلي انتظار مي رفت كه شما در اين فيلم بازي كنيد.
من به دنيا نيامده ام كه انتظارات ديگران را برآورده كنم، اشتباهي كه خيلي از هنرمندان انجام مي دهند. من دو فيلم مذهبي بازي كرده ام كه براي تمام عمرم كافي است و اگر كاري برتر از آنها نباشد، بازي نمي كنم. نقش مالك اشتر و عبدالعظيم حسني را بازي كردم كه اولي در تاريخ مشخص است كيست و قبر دومي هم در يك قدمي ماست.

راز سخنوري خراساني ها با توجه به اين كه شما هم خراساني هستيد در چيست؟
پدر من اهل بيرجند بوده و به هر حال زبان پارسي پشت قباله ماست. سرزمين عجيبي براي سخنوري است براي اين كه ناگزير بودند از اين زبان حفاظت كنند. به قول ايرج كه گفت «برادر جان خراسان است اينجا، سخن گفتن نه آسان است اينجا». اين است كه اين ژن در آنجا نسل به نسل آمده است.

آرزوي داريوش ارجمند براي سينماي ايران؟
ما براي نسل گذشته خودمان آدم هاي موجهي بوديم. من اين را از زبان همه آنها شنيده ام، اما براي نسل بعد از ما به خاطر اتفاقات عجيب و غريب كه در جهان افتاده، دشوارتر است، به خاطر اين كه در زمان ما كيفيت حرف اول را مي زد، در دوران ما با زحمت مي توانستي به جايي برسي نه با تقلب و زد و بند. از اينها انتظامي يا مشايخي به وجود نمي آيند، آنجا اصالت هايي وجود داشت، آنجا نابرده رنج گنج ميسر نمي شود، بود.

شرم آورترين چيز در سينماي ايران؟
اين كه مثل الان بتواني پول بدهي و نقش بخري!

وحرف پاياني؟
از شما ممنونم و به گفته اتللو: (اگر نامه اي به حكومت ونيز مي نويسيد، حقيقت را آنچنان كه هست بنويسيد، نه چيزي بر آن بيفزاييد نه چيزي از آن بكاهيد.)

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط ستاره ها | |

  • بازخورد آلبوم چطور بوده؟

خودم هنوز آلبوم را جایی نشنیده ام. خیلی از دوستان گفته اند که همه جا کارها شنیده می شود، اما من فقط به گوش خودم اطمینان دارم! همه می گویند که بهتر از آلبوم قبلی بوده و همین برایم کافی است.

  • در یکی دو سال اخیر حاشیه های زیادی داشتید. آنقدری که سر این آلبوم اذیت شدید، جواب گرفتید؟

خود این آلبوم حاشیه نداشت، بلکه «من» حاشیه داشتم. بعضی ها دلشان نمی خواست این آلبوم نتیجه بدهد. یکی از چیزهایی که الان خوشحالم می کند این است که بالاخره از شر این آلبوم خلاص شدم! خیالم راحت شد.

سال 87، در مصاحبه ای از من پرسیده شد که «فکر می کنی تا کِی می توانی کار کنی؟» دقیقاً یادم هست در پاسخ گفتم: تا 3 آلبوم تضمین می دهم؛ آلبومی که درخور شأن باشد و بتوان آن را شنید. الان خوشحالم و خدا را شکر می کنم که توانستم پای حرفی که زدم بایستم.

  • به حرفتان در آن مصاحبه اشاره کردید؛ اینکه گفته بودید تا سه آلبوم تضمین می دهم. آخرین قطعه آلبوم جدیدتان هم «بیت آخر» نام دارد. این دلهره در میان هوادارانتان ایجاد شده که شاید «حباب» آخرین آلبوم محسن یگانه باشد...

خودم در این آلبوم «بیت آخر» را خیلی دوست دارم. به نظرم همه چیزش خوب است. شاید «بیت آخر» آخرین قطعه ای باشد که در قالب آلبوم از من منتشر شده است. نمی خواهم طرفداران را ناراحت کنم. هرچند در حال حاضر خسته ام و ممکن است گفتن این حرف عجولانه باشد، ولی شاید دیگر آلبومی منتشر نکنم. برای انجام یک کار، باید لزومش احساس شود و این خیلی مهم است. فعلاً لزومی نمی بینم. اگر بخواهم کار بکنم شاید در قالب ریمیکس باشد.

  • قطعاً هوادارانت نسبت به این تصمیم جبهه می گیرند چرا که برایشان چندان جالب نخواهد بود. فکر می کنید بتوانید در مقابل آنها مقاومت کنید؟

بحث مقاومت نیست. طرفدارانم در این چند سال آنقدر به من لطف کرده اند که بار مسئولیتم سنگین شد. من هم تمام توانم را گذاشتم،نه پول، نه جایگاه و نه هیچ چیز دیگری به جز موفقیت آلبوم برایم مهم نبود.

من علاقه های دیگری هم دارم. مثلاً اگر درس می خواندم، الان حداقل یک مدرک مهندسی گرفته بودم، ولی می خواستم چه کار کنم؟! یک استعدادی داشتم، حوصله هم داشتم، اینها با هم تلفیق شد، هواداران هم مرا هُل دادند و به اینجا رسیدم. می خواستم ادای دین کنم و فکر می کنم این کار را انجام دادم. دیگر بعد از این نباید از من توقعی داشته باشند. پیشنهاد می کنم دیگر توقع آلبوم از من نداشته باشند. اما قطعاً تک آهنگ منتشر خواهم کرد. کارهایی در زمینه موسیقی الکترونیک انجام داده ام، چند تک آهنگ عجیب و غریب هم دارم که همه را غافلگیر خواهد کرد.

من در زندگی فقط همین الان می توانم 27 ساله باشم و این انرژی و توانایی را داشته باشم و ممکن است بالا رفتن سن و سالم، انرژی و کارم را تحت الشعاع قرار دهد و من از این می ترسم. باید بنشینم و فکر کنم ببینم چه باید کرد. هنوز هیچ چیز قطعی نیست. شاید هم همین فردا به فکر تولید یک آلبوم جدید افتادم.

  • در مورد تراک «حباب» توضیح بدهید. قطعه ای که هنوز نیامده حاشیه ساز شده! برداشت های متفاوتی از آن شده و برخی آن را به یک خواننده ی خاص نسبت می دهند.

نباید اینقدر حاشیه سازی کرد. این همه کار اجتماعی انجام شده، با هیچ کسی اینطور برخورد نشده است. شاید تنها چیزی که در این آلبوم توانسته اند به آن «گیر» بدهند همین بوده است! اصلاً هر کسی که این قطعه او را ناراحت کند، خود «حباب» است. هر کسی که حباب باشد این قطعه را به خود خواهد گرفت، کسی که از نشان دادن واقعیت به مردم ترس داشته باشد.

در جایی از فیلم سوپراستار دیالوگی با این مضمون گفته می شود که «شما خودتان را می کشید که معروف شوید، و وقتی که معروف می شوید، عینک دودی میزنید که شناخته نشوید!» خوب، چرا اینطور است؟ واقعاً جوابی برایش وجود ندارد... خیلی ها اینطوری اند و این مشکل را دارند و مردم نمی توانند به آنها نزدیک شوند. خود تو با هنرمندان زیادی رابطه داشته ای، مطمئناً تفاوت بین چیزی که از قبل در ذهن تصور کرده بودی و چیزی که با آن روبرو شدی، آنقدری زیاد هست که تو را به فکر این فرو ببرد که اینها واقعاً حبابند.

ما همه آدمیم که به اینجا رسیده ایم. مردم ما را به اینجا رسانده اند. حالا بگوییم "به ما نزدیک نشوید... پیف پیف دیگر از این به بعد همه چیز بو میدهد..."؟ شاید این ادبیات من چیپ و لمپن باشد، اما واقعیت قضیه آنقدر چیپ هست که اینجوری درباره اش حرف بزنم.

  • فکر می کنید ترانه ی «حباب» در مورد خودتان صدق نمی کند؟ چقدر سعی کردید که اینطور نباشید.

بهتر است دور و بری های من این را جواب بدهند. محسن یگانه ی نفسهای بی هدف را در نظر بگیرند. از آن موقع اخلاقیات من فرقی کرده؟ به نطر خودم خیر... شاید جاهایی مجبور شده ام جدی تر برخورد کنم، اما به خدا این لازمه ی کار بوده است. ولی من همان آدمم. البته تغییراتی هم کرده ام، مثلاً اعتماد به نفسم بالاتر رفته... همین که من این مسئله را اینقدر راحت بیان می کنم را باید به فال نیک گرفت.

  • اینکه این ترانه را برای خواننده ی خاصی اجرا کرده باشید را تکذیب می کنید؟

بله. فکر می کنم یک دسیسه ای هست و برخی می خواهند جو را بهم بریزند. در یکی دو سال اخیر، خیلی ها دوست داشتند من را یک آدم حاشیه دار جلوه دهند. به همین خاطر برایم حاشیه درست می شد. یک سوال دارم. به نظر شما همین مسئله ی حاشیه ای که الان به وجود آمده را من به وجود آورده ام؟

  • این طبیعی است که برای مخاطب سوال به وجود بیاید. بالاخره برداشتهایی که از یک اثر می شود متفاوت است.

بهتر است که اشتباه برداشت نکنند. هر کسی که ترانه ی این قطعه به او بربخورد، باید در رفتارش تجدیدنظری داشته باشد؛ حتی خود من که این شعر را گفته ام اگر ایرادی در این زمینه پیدا کنم حتماً باید آن را برطرف نمایم. خدا را شکر همیشه سعی کرده ام که این اتفاق نیفتد.

  • این آلبوم قطعات زیادی داشت و مدت زمان هر یک از آنها نیز نسبتاً زیاد بود. فکر نمی کنید این مسئله مخاطب را خسته کند؟

من از روزی که شروع به کار کردم، یک سری طرفدار خاص پیدا کرده ام که هرچه دارم از صدقه سری آنهاست. بعد از آلبوم رگ خواب وضعیت کمی عوض شد، فکر نمی کردم کارهایم اینقدر همه گیر شود و یک سری مخاطب پاپ و فان هم داشته باشم. این وضعیتم را کمی سخت کرد. خیلی خوب بود اما برایم گران تمام شد. مجبور شدم برای کار بعدی این را در نظر بگیرم که هم مخاطب خاصم را از دست ندهم و هم مخاطبی که به عنوان فان و سرگرمی کار من را گوش می کند را راضی کنم. دامنه ی مخاطبانم وسیع تر شد. در این چند سال ژانرهای مختلف را تجربه کردم که بعضی ها دوست داشتند و بعضی ها دوست نداشتند. به خاطر این مسائل برای انتخاب آهنگ کار سختی پیش رو داشتم و نمی توانستم هیچ کدام را حذف کنم. چرا که هیچ یک را بدون فکر و دلیل نساخته بودم.

نمی توانستم به آهنگها لطمه بزنم و تایمشان را کم کنم. اگر این کار را می کردم، این سوال پیش می آمد که چرا مدت زمان آهنگها کم است. اگر یک آهنگ پنج دقیقه ای را نصف کنیم، می شود دو دقیقه و نیم که این تایم نرمال نیست و صرفاً برای یک کار تفریحی یا تیتراژ است.

برای اینکه قطعات خسته کننده نشود، کارهای زیادی انجام دادم. مثل استفاده از تنظیم کننده های مختلف و نوازندگان زیاد که البته کار خیلی سخت تر شد. باید روی صدا دقت زیادی می کردیم، از دوستان و همکاران من که در این کار هستند بپرسید آیا تا به حال برای 14 قطعه، «40 گیگابایت» پروژه ی وکال داده اند؟! من این کار را کرده ام و اگر بخواهند نشان می دهم. روی خواندن هم دقت زیادی داشته ام. سعی کردم زیاد از افکت استفاده نکنم.

  • حدوداً طی یک روز، بیش از 5000 نظر درباره آلبوم حباب در سایت «موسیقی ما» به ثبت رسیده، چه نظری دارید؟

ظاهراً تا به حال سابقه نداشته... خوشحالم، الان حسابی خوشحالم! خنده از لبانم نمی رود. 5000 تا واقعاً خیلی زیاد است. دمشان گرم! هر کسی هر چیزی نوشته دستش درد نکند. چه کسانی که تعریف کرده اند و چه آنهایی که انتقاد کرده اند.

بعضی ها می گویند کلاً آلبومش به درد نمی خورد. یا اینکه می گویند چرا فلان آهنگ فلان مشکل را دارد... بعد که می روم بررسی می کنم و روی آن آهنگ دقت می کنم می بینم گویا اصلاً آهنگ را نشنیده است! اینها از روی غرض ورزی است. اما انتقادی که به جا باشد، از روی محبت و لطف است و من از آن خیلی استقبال می کنم.

  • نکته ی خاصی هست که بخواهید مطرح کنید؟

عکاس آلبوم (بهنام دریانی) گیر داد که من اخم کنم. به خدا من اینقدر اخمو نیستم!

  • از طراحی کاور راضی بودید؟

بله، دوست داشتم. این را در نظر بگیرید که این اولین کاوری بوده که بهنام دریانی طراحی کرده. از روی رفیق بازی کار را به او نسپردم، واقعاً کارهایش را دوست داشتم. اینها ثمره ی 4 صبح است.

  • ظاهراً بیشتر کارهای این آلبوم در نیمه های شب انجام شده!

وقتی ساعت 4 بعدازظهر از خواب بیدار شوی، طبیعتاً باید خیلی دیر بخوابی. این را یادگاری بنویس آنهایی که آلبوم را گوش می کنند بدانند صبح ها وقتی همه در حال رفتن به محل کارشان بودند، من تازه در ترافیک در حال برگشت به خانه بودم تا بخوابم. این آلبوم با چنین شرایطی تولید شد.

 

http://www.musicema.com/images/cache/1351195933.jpg

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط ستاره ها | |

گفت‌‎وگوی اختصاصی/ لیلا برخورداری: تئاتر زنده است چون تماشاگرش نفس می‌کشد!

سینمافا- علی وزینی- محمد پورصادقی- این روزها نمایش خرس در حالی به روزهای پایانی خود در تئاتر شهر نزدیک می‌شود که توانسته، درصد رضایت مندی زیادی از مخاطبان خود را به دست آورد. این اتفاق بهانه ای شد  تا به سراغ «لیلا برخورداری» بازیگر نقش "یلنا ایوانونا پوپوا"برویم و با او به گپ و گفت بنشینیم.

هرچند نام «لیلا برخورداری» برای تئاتری ها بسیار آشنا است اما او در حالی با نقش «کبری» در سریال «خواب و بیدار» مهدی فخیم‌زاده به شهرت رسید که هنوز پس از سال‌ها، بازی‌اش در ذهن مخاطبان تلویزیون باقی مانده است.

وی بازیگر تئاتر و تلویزیون فارغ التحصیل رشته بازیگری در مقطع لیسانس است و فوق لیسانس خود را در رشته کارگردانی گذرانده است که در مجموعه های تلویزیونی همچون  همسفر، جوانی، دوران سرکشی، خواب و بیدار، بی صدا فریاد کن، فصل زرد، حس سوم و کلانتر و ساختمان 85 و نمایش های خداحافظ، نقشه خوانان، شب مهتاب، طلعت، به خاطر زیبا، سیاوش گل بدن، به خورشید بگو، گیس گلابتون، جوجه کلاغ جارچی به ایفای نقش پرداخته است و چند کار را نیز کارگردانی کرده است.

گفت و گو با برخورداری در اولین روزهای اجرای نمایش «خرس» در کافه اصلی تئاتر شهر انجام شد هرچند که او  اصرار داشت این گفت و گو به روزهای بعد موکول شود. همین اصرارش را مورد بحث اصلی گفت و گو قرار دادیم و یادی هم از بازی او در خواب و بیدار و همکاری هایش با مهدی فخیم زاده کردیم.

همچنین این روزها می توانید به تماشای نمایش خرس نوشته آنتوان چخوف به کارگردانی دکتر اسماعیل شفیعی و با بازی لیلا برخورداری در نقش"یلنا ایوانونا پوپوا"، اصغر همت در نقش "گریگوری استپانویچ اسمیرنف"، مرجان قمری در نقش" یکاترینا ایوانوناشدرووا"، مهدی زمین پرداز در نقش "نیکلای میخائیلویچ "و حامد پشتیبان در نقش "سیمیون" که از روز یکشنبه هجدهم تیرماه 1391 ساعت 7 بعداز ظهردر سالن سایه تئاتر شهر  به اجرا رفته است، بنشینید.

 

http://www.cinemafa.com/images/stories/mosahebeh/leila_barkhordari/10.jpg



چقدر برای شما، اجرای روزهای اول با روزهای آخر تفاوت دارد؟ خیلی به این قضیه اصرار داشتید، می پرسم! 

هرچند عده‌ای معتقدند دیالوگ‌ها مکانیکی و حس و انرژی اولیه نقش از بازیگر گرفته می‌شود اما به نظر من این طور نیست، خوشبختانه فرق تصویر و نمایش هم همین است. چون در تئا‌تر هر روز عده جدیدی تماشاگر می‌آید و ممکن است اتفاق جدیدی بیافتد. در واقع هر بار حس جدیدی در بازیگر شکل می‌گیرد و تو یک دیالوگ را با یک حس تازه‌ای می‌گویی و ریتمش را عوض می‌کنی و چون بخشی از این اتفاقات به نفس تماشاگر مربوط می‌شود، بازی‌ها تکراری نمی‌شود. در کار قبلی‌ام «مشروطه بانو» هم که دو ماه آن را اجرا داشتیم تا آخرین روز، حس تمام بچه‌ها با بازی روز اول هبچ تفاوتی نداشت و هر بار این طراوت از نو تکرار می‌شد. در نتیجه من به چنین قضیه‌ای اعتقاد ندارم.


به نظرم در نمایش «خرس» با سه ریتم شروع، وسط و پایانی طرفیم. ریتم اول و پایانی متفاوت‌تر از ریتم وسط است و البته ریتم پایانی هم کمی دیر شروع می‌شود و از جذابیت آن کاسته می‌شود! آیا خودتان به این ریتم رسیده بودید یا غیرعمدی است؟ 

شاید حس شما به خاطر لحن دیالوگ‌ها باشد، چون در شروع کار، یلنا (نقش اول) تازه بعد از هفت ماه عزاداری همسرش، می‌خواهد به زندگی برگردد. جالب است که این را می‌گویید، چون آقای شفیعی هم درباره اجرای امشب معتقد بود کند‌تر بودیم و ریتم دیروزمان سریع‌تر بود که البته من و سایر بازیگران چنین احساسی را نداشتیم. در صحنه آخر تند و سریع بودن حس‌ها، خواست خود کارگردان بود و ما دو روز قبل از اجرا با خواست کارگردان دیالوگ‌ها و اجرا‌ها را سریع‌تر کردیم. 



به اعتراض آقای اصغر همت به کم بودن دستمزدشان و بازی نکردنشان در نمایش اشاره می‌کنم، آیا نگران نبودید که این اعتراض موجب تعطیلی کارتان شود؟ و یا اینکه این اتفاق باعث شد تا هم وقت تمرین بیشتر پیدا کرده باشید و هم تبلیغی برای نمایش شده باشد! 

حالا شاید عده‌ای چنین تصوری را کرده باشند که حاشیه به مورد توجه واقع شدن نمایش کمک کرده باشد اما راستش من چنین فکری نمی‌کردم که اجرا کلاً کنسل شود. البته ما خواستیم نمایش دو روز دیر‌تر شروع شود تا کمی وقت تمرین بیشتر پیدا کنیم اما خب موافقت نشد. من شنیده بودم که آقای همت پیگیر از اوایل تمرین این قضیه شده بودند اما من چون تازه به گروه پیوستم زیاد از ماجرا خبری ندارم! راستش را بخواهید من نفر چهارمی بودم که قرار بوده در این نمایش بازی کند!


از نمایشنامه «خرس» پیش از این، نمایش‌های دیگری توسط دیگران اجرا شده بوده، شما آن قبلی‌ها را دیده بودید؟ 

من هیچ کدام را ندیده بودم اما می‌دانستم که از «خرس» چخوف زیاد اجرا رفته‌اند. چیزی که برای من جالب بود بازنویسی «خرس» توسط آقای شفیعی بود که چند شخصیت دیگر به نمایش اضافه کردند و شخصیت «روح» را به نمایش اضافه کردند و یک نگاه جدیدی را آفریده‌اند. به شخصه برای من همین بازنویسی جالب بود و امیدوارم با تایم کمی که نسبت به سایرین برای تمرین داشته‌ام بتوانم از عهده نقش برآیم. 

 

http://www.cinemafa.com/images/stories/mosahebeh/leila_barkhordari/leila_barkhordari_5.jpg

 


کار نمایشی را بیشتر ترجیح می‌دهید یا کار تصویر؟ 

من لیسانس بازیگری تئا‌تر دارم و فوق لیسانسم کارگردانی تئا‌تر است و چون هر دو تئا‌تر هستند، همیشه هم پیشنهاد تئا‌تر داشته‌ام. تنها مشکل تئا‌تر این است که باید وقت زیادی را به آن برای تمرینش اختصاص بدهی و همین باعث می‌شود دیگر نتوانی کار همزمان دیگری را انجام دهی. هیچ فرقی برای من در سینما، تئا‌تر و تلویزیون نمی‌کند و من همیشه دوست دارم نقش خوب بازی کنم. برای من مهم است که چه نقشی را بازی می‌کنم و تفاوتی بین این سه مدیوم نمی‌کند؛ اما در تئا‌تر زنده بودن و پویا بودنش باعث می‌شود حس خوبی به من منتقل شود و هر شب چون مخاطب زنده داری یک ارتباط دو طرفه بین من و آن‌ها برقرار می‌شود که در قاب تصویر این طور نیست. 


 
گفتید بین خودتان و تماشاگر ارتباط برقرار می‌کنید، آیا اشکالات بازی خودتان را در اجرای بعدی اصلاح می‌کنید؟ 

بله! اگر من کار تصویر انجام دهم، ممکن است حتی بعد از چند بار برداشت به یک نتیجه دلخواه برسیم اما دیگر‌‌ همان است و امکان اصلاح وجود ندارد و تمام شده است. اما در نمایش من می‌توانم خودم را هر شب اصلاح کنم و اگر بازی‌ام اشکال داشت و یا کسی از بیرون دید و تذکر داد، شب بعد، آن را اصلاح کنم و بهتر بازی کنم و این نکته مثبت تئا‌تر است. فضای تئا‌تر و فضای تصویر با یکدیگر متفاوت است‌‌ همان طور که حس تلویزیون و سینما هم با یکدیگر فرق می‌کند و هر کدام یک شیوه را می‌طلبد. 



 موضع شما نسبت به موضوع روز تئا‌تر، مبنی بر حضور بازیگران سینما در تئا‌تر چیست؟ 

به نظر من بازیگر، بازیگر است. می‌گویند نباید بازیگران سینما به تئا‌تر بیایند، اگر این طور است خب بازیگران تئا‌تر هم نباید به سینما و تلویزیون بروند. به نظر من، مهم این است که بازیگر در هر جایی که قرار می‌گیرد بتواند ابتدا نفشش را درست انتخاب کند و سعی کند در بهترین شکل ممکن که در توانش است، آن را بازی کند. حرف من این است، اگر بازیگر سینمایی بیاید که بتواند در تئا‌تر خوب بازی کند و بدرخشد چه اشکالی دارد!؟ مگر بد است به واسطه او، کمکی هم به رونق گیشه تئا‌تر شود!؟



پس چرا اینقدر کم کارید؟ 

این وضعیت برای همه بازیگران وجود دارد و تنها چند نفر هستند که در اکثر کار‌ها حضور دارند که دلیلش را هم نمی‌دانم. کسی که بازیگر است بالاخره کار برایش وجود دارد. بازیگر باید تلاش خود را کند تا نقش به او پیشنهاد شود. به هر حال با این اوضاع شرایط اقتصادی جامعه که روی هنر هم تاثیر گذاشته، یک وضعیت مشابه برای همه به وجود آمده است. البته شنیده‌ام که می‌گویند تو جز گروه فخیم‌زاده هستی انتخابت نمی‌کنیم، زیرا آقای فخیم‌زاده ناراحت می‌شوند، بچه‌هایشان در کار دیگری باشند!!! خب این حرف خنده‌داری است.


با توجه به اینکه رشته‌ شما کارگردانی است، آیا سابقه کارگردانی هم داشته‌اید و علاقه‌ای به کارگردانی دارید؟ 

دو سال پیش برای کار پایان نامه‌ام، نمایشی با نام «نقشه خوانان» با فضای قاجاری در تالار مولوی روی صحنه بردم و بعد از آن هم یک سری تله تئا‌تر برای شبکه آموزش کار کردم که یکی از آن‌ها را با نام «اطلسی‌ها لگدمال شده» را همزمان کارگردانی و بازی کردم. به نظر من اینکه بازیگری، بتواند کارگردانی کند و یا کارگردانی، بازیگر هم باشد، خیلی اتفاق خوبی است زیرا او در جهت هدایت بازیگر می‌تواند به خوبی کمک کند. بازیگری و کارگردانی راهی است که از کنار هم می‌گذرد و من این دو را هیچ‌گاه جدا از هم نمی‌بینم. در خصوص علاقه هم باید بگویم من عاشق بازیگری هستم و هیچ کاری را به اندازه بازیگری دوست ندارم. در خصوص کارگردانی هم خواستم تجربه کنم و اگر باز هم فرصتی پیش آید، حتماً آن را ادامه می‌دهم. قصد دارم، کار کارگردانی را در کنار بازیگری تا حدودی ادامه بدهم. 



اخیراً کار سینمایی انجام نداده‌اید؟ 

فیلم سینمایی «نظام از راست» به کارگردانی محمد رضا ورزی را در نوبت اکران دارم که یک طنز موقعیت بود و در نقش یک خانم راننده وانت ظاهر شده‌ام. 



با کار کودک شروع کرده‌اید، چرا کار کودک انجام نداده‌اید؟ 

من با کار کودک شروع کرده‌ام اما راستیتش این که، علاقه‌ای به کار کودک ندارم!

چرا علاقه‌مند نیستید؟ 

سه کار کودک انجام داده‌ام اما نمی‌توانم دلیل خاصی برای عدم علاقه‌ام بگویم. شاید چون کار سختی است. کلاً کار برای کودک و کار کودک سخت است. البته در خصوص این موضوع پیشنهادی هم نداشتم و شاید اگر پیش بیاید، قبول می‌کنم. 


 
در پایان، گفت‌وگو را در مورد «خرس» به پایان می‌بریم! یکی از ویژگی‌های مثبت کار بر خلاف سایر نمایش‌های جدید که می‌خواهند مخاطب را به زور فحش و لمپن بازی بخندانند، خرس این گونه نیست. چقدر در این مورد سعی کردید که خنده‌ها بر اساس موقعیت باشند؟ 

به نظر من این معضل فقط در تئا‌تر نیست و در مدیوم تصویر خیلی بیشتر هم وجود دارد و به زور خنده گرفتن باب شده است. کار خرس، یک طنز موقعیت است و سعی تمام گروه و کارگردان هم همین بوده است. اگر با آثار آنتوان چخوف هم آشنایی داشته باشید متوجه طنز تلخ و طنز موقعیت می‌شوید و این از ویژگی‌های کارهای چخوف است.

 

Image

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط ستاره ها | |

سالی که گذشت سال پرباری برای فیلمسازان مؤلف و غیرانگلیسی زبان بود، فیلم‌هایی مثل جدایی نادر از سیمین، اسرار لیسبون، عمو بونمی که می‌تواند زندگی‌های گذشته را به یاد بیاورد، لو آور و روزی روزگاری در آناتولی در میان فهرست‌های 10 فیلم برتر سال 2011 جایی برای خود بازکردند و فیلم هنرمند محصول فرانسه یکی از بخت‌های اصلی اسکار بهترین فیلم امسال است.

 آنچه در ادامه می‌خوانید معرفی برخی از مهم‌ترین آثار فیلمسازان مؤلف و غیرانگلیسی‌زبان است که سال 2012 روی پرده می‌روند. فقط باید به یک نکته اشاره شود که فیلم‌های جدید وونگ کار وای (اساتید بزرگ) و ژاک اودیار (زنگار و استخوان) به دلیل امکان قوی اکران گسترده پیشتر در دیگر بخش‌های نگاهی به فیلم‌های سال 2012 معرفی شده‌اند.

 

آدمکش

 

داستان فیلم جدید هو هسیائو-هسین در چین قرن هجدهم می‌گذرد و ماجرای زن آدمکشی است که می‌خواهد از این کار دست بکشد اما با خشم رئیس اش روبرو می‌شود. هسیائو-هسین سال‌ها بود که می‌خواست این داستان را فیلم کند، اما نشد. اکنون به نظر می‌رسد این پروژه امسال واقعاً به ثمر برسد.

 شو کویی و چانگ چن قرارداد بازی در فیلم را بسته‌اند و فیلمنامه را خود هسیائو-هسین براساس یک داستان کوتاه نوشته پی ژینگ نوشته است، البته داستان فانتزی این نویسنده در قرن نهم می‌گذرد.

 آخرین فیلم به نمایش درآمده از هسیائو-هسین پرواز بادکنک قرمز با بازی ژولیت بینوش بود که سال 2007 اکران شد. این کارگردان با فیلم‌های سه بار، مامبو هزاره، گل‌های شانگهای و بدرود جنوب، بدرود نامزد نخل طلای کن بوده و با در دستان استاد خیمه‌شب بازی برنده جایزه هیئت داوران کن شده است. هنوز زمان اکران این فیلم مشخص نشده است.

 

خانه بزرگ

 

ماتئو گارونه با ساخت گومورا به شهرت رسید و امسال با فیلم خانه بزرگ به سینما برمی‌گردد. خط داستانی فیلم محرمانه بوده و فاش نشده، اما گفته می‌شود ماجرای فیلم هجویه‌ای طنزآمیز بر برنامه‌های واقع‌نمای تلویزیونی است.

 گارونه سال 2008 با ساختن گومورا که نگاهی دقیق به زندگی مافیایی شهر ناپل می‌انداخت برنده جایزه بزرگ جشنواره کن شد، هرچند او پیش از گومورا نزدیک به 10 سال بود که در سینمای هنری ایتالیا فیلمسازی می‌کرد.

 گارونه فیلمنامه خانه بزرگ را به همراه اوگو چیتی و ماسیمو گادیوسو نوشته که قبلا هم در نوشتن گومورا با او همکاری کرده‌اند. یکی از نقش‌های اصلی فیلم را کلادیا جرینی بازی می‌کند که در مصائب مسیح مل گیبسن بازی کرده بود. گفته می‌شود فیلم حال و هوای نمایش ترومن را دارد.

 فیلم احتمالاً در جشنواره فیلم کن به نمایش درمی‌آید.

 

اسیرشده

ایزابل هوپر در اسیرشدهداستان ترز بورگون، فعال فرانسوی در امور بشردوستانه که در فلیپین به اسارت یک گروه افراطی درمی‌آید، فیلم جدید بریلیانته مندوزا است که با سرویس و کیناتای در کن به شهرت رسید.

مندوزا شاید مهم‌ترین نام حال حاضر سینمای فیلیپین باشد، این کارگردان از سال 2005 تاکنون 9 فیلم ساخته است. دو فیلم آخر او لولا و کیناتای بودند که دومی در میان جنجال‌های بسیار جایزه بهترین کارگردانی کن را از سوی هیئت داوران به ریاست ایزابل هوپر بازیگر مطرح فرانسوی دریافت کرد.

هوپر حالا در فیلم جدید مندوزا نقش اصلی را بازی می‌کند و این مسئله به محبوبیت مندوزا کمک خواهد کرد و شاید خاطره جنون و گستاخی جاری در فیلم‌های اول او را محو کند. فیلم قرار است در جشنواره فیلم برلین به نمایش دربیاید.

 

پایان

داستان فیلم جدید عباس کیارستمی در ژاپن می‌گذرد و ماجرای دوستی یک دانش آموز با استاد دانشگاه اش است. بسیاری به فعالیت کیارستمی در خارج از ایران مظنون بودند و حس می‌کردند او دیگر نتواند فیلمی درخور بسازد، اما کپی برابر اصل خلاف این را نشان داد.

کپی برابر اصل در جشنواره کن سال 2010 به نمایش درآمد و با واکنش مثبت منتقدان همراه شد و به یکی از نام‌های ثابت فهرست 10 فیلم برتر سال منتقدان تبدیل شد. پایان در توکیو و یوکوهاما فیلمبرداری شده و جز این اطلاعاتی درمورد فیلم در دسترس نیست. فیلم در جشنواره کن به نمایش درمی‌آید.

 

گبو و سایه

 

فیلم جدید مانوئل دی ‌اولیویرا در آستانه 104 سالگی براساس نمایشنامه‌ای از رائول براندائو ساخته شده و داستان پدری فقیر در قرن نوزدهم است که برای دفاع از پسر فراری از چنگ قانون اش، جان خود را به خطر می‌اندازد.

 شاید دی اولیویرا تنها فیلمساز صدوچند ساله سینما باشد که همچنان کار می‌کند، او از دوران سینمای صامت تا کنون در سینما فعالیت داشته و ویژگی اصلی آثارش قاب‌های درخشان آن‌هاست. او در فیلم جدیدش سراغ دو تن از بازیگران سالخورده و کهنه‌کار سینما رفته است؛ کلودیا کاردیناله (بازیگر هشت و نیم فدریکو فللینی) و ژان مورو (بازیگر ژول و ژیم فرانسوا تروفو).

فیلم آخر او مورد عجیب آنجلیکا بود که با آن وارد وادی سوررئالیسم شده بود بسیاری را متوجه تصاویر خود کرد، اما به نظر می‌رسد فیلم جدید داستانی زمینی‌تر دارد. فیلمبرداری فیلم تمام شده و احتمالاً در جشنواره فیلم کن به نمایش درمی‌آید.

 

موتورهای مقدس

 

ماجرای فیلم در آینده‌ای نزدیک رخ می‌دهد، مردی بین چند دنیای موازی در سفر است و در هرکدام یک هویت دارد؛ هیولا، قاتل، مدیرعامل و پدر خوب خانواده.

لئو کاراکس بسیار کم‌کار است اما بدون شک یکی از مهم‌ترین فیلمسازان حال حاضر فرانسه است. آخرین کار او ساختن یکی از اپیزودهای فیلم توکیو در کنار میشل گوندری و بونگ جون-هو بود. او از سال 1999 و ساختن فیلم جنجالی پولا ایکس فیلم بلند دیگری نساخته است. حتی پولا ایکس هم با فاصله هشت ساله از فیلم محبوب منتقدان او یعنی عشاق روی پل ساخته شده بود.

موتورهای مقدس فیلمی بسیار جاه‌طلبانه است و بازیگران رنگارنگی هم دارد از دنی لاوان همکار همیشگی کاراکس بگیر تا ادیت اسکوب که در فیلم کلاسیک چشمان بدون چهره ژرژ فرانژوا بازی کرده بود و ایوا مندز، بازیگر فیلم‌های سریع و خشمگین. احتمال حضور فیلم در جشنواره فیلم کن پایین است اما کاراکس در این جشنواره بسیار محبوب است!

 

شام آخر

 

شام آخرنام لو چوآن برای مخاطبان ایرانی چندان آشنا نیست، اما این کارگردان چینی با فیلم تلخ شهر زندگی و مرگ توجه بسیار از منتقدان را به خود جلب کرده است. فیلمی با قاب‌بندی‌های استادانه که ماجرای نبرد نانجینگ را روایت می‌کرد.

 شام آخر ماجرای بزمی افسانه‌ای در دروازه هونگ در 206 سال قبل از میلاد مسیح است و داستان دو فرمانده در حال جنگ است که در جشنی سنتی با هم دیدار می‌کنند اما یکی از آن‌ها قصد جان دیگری را دارد.

 چوآن یکی از استعدادهای جوان سینمای چین است و بسیار هم محبوب است. او با اینکه در فیلم جدیدش به دنیای افسانه‌ها سفر کرده، اما رویکردی کاملا واقع‌گرایانه به موضوع خود دارد و همین بسیاری را منتظر فیلم ساخته که انتظار می‌رود تعداد صحنه‌های اکشن آن حداقلی باشد و بیشتر حال و هوای آثار ماساکی کوبایاشی را داشته باشد.

فیلم احتمالاً در جشنواره ونیز یا سن سباستین به نمایش دربیاید، چوآن سال 2009 با شهر زندگی و مرگ برنده جایزه اصلی سن سباستین شد.

 

به هر حال لارنس هستم

 

فیلم ماجرای لارنس و نامزدش فرد است. لارنس در تولد 30 سالگی تصیم مهم خود را برای فرد فاش می‌کند، آیا این دو می‌توانند همچنان یکدیگر را دوست داشته باشند؟

زاویه دولان تنها 22 سال دارد اما با اولین فیلم اش من مادر خود را کشتم در سن 19 سالگی در جشنواره فیلم کن حضور داشت و بسیاری را به سینمای خود علاقه‌مند کرد. فیلم دوم او نبض نام داشت که باز هم در کن به نمایش درآمد و بسیار مورد تحسین قرار گرفت.

در فیلم جدید او ناتالی بی و سوزان کولمن بازی می‌کنند و نسبت به دو فیلم قبلی دولان حال و هوایی زنانه‌تر است. فیلم احتمالاً در جشنواره فیلم کن به نمایش درخواهد آمد..

 

عشق

 

میشائیل هانکهمیشائل هانکه بی شک یکی از مهمترین فیلمسازان سینمای معاصر است. آثاری چون بازی‌های مفرح، ویدئوی بنی، معلم پیانو، پنهان و روبان سفید همچون جواهر در کارنامه او می‌درخشند. هانکه فیلمسازی است که نگاه سرد و نافذش به زندگی انسان معاصر شهره خاص و عام است.

 این کارگردان در فیلم جدیدش عشق داستان آن (امانوئل ریوا) را روایت می‌کند، پیرزنی که پس از حمله قلبی فلج می‌شود و این مسئله شوهر او ژرژ (ژان-لویی ترینتینان) و دخترش (ایزابل هوپر) را سخت تحت تاثیر قرار می‌دهد.

 فیلم ابتدا این دو نام داشت اما پس از اینکه هانکه فیلم دور از او ساخته سارا پلی با داستان مشابه را دید، همه چیز را تغییر داد. عشق فیلم مهمی در کارنامه هانکه است چراکه نشانی از موضوعات موردعلاقه او چون خشونت، رسانه، فیلم/ویدیو در آن دیده نمی‌شود و کاملا رنگ و بویی احساسی دارد.

فیلم حتماً در جشنواره فیلم کن به نمایش درمی‌آید، در 15 سال گذشته به جز بازسازی بازی‌های مفرح تمام فیلم‌های این کارگردان در کن به نمایش درآمده‌اند.

 

بهشت / در سلول

اولریخ سیدل یکی از فیلمسازان غریب سینمای آلمان است که در سینمای مستند و داستانی ید طولایی دارد و مستندهایش با موضوع دنیای مُد، مهاجرت و زندگی سالمندان بسیار مشهور هستند. او در سینمای داستانی با روزهای سگی به شهرت رسید که زندگی چند شخصیت را در روزهای گرم تابستان آلمان روایت می‌کرد. او با ساختن شاهکارش یعنی صادرات / واردات در سال 2007 که نگاهی عمیق بر تنهایی انسان معاصر می‌انداخت خودش را در سینمای داستانی تثبیت کرد.

 فیلم بهشت / در سلول داستان سه زن است که هر کدام زندگی و دغدغه‌ای متفاوت از دیگری دارد و قرار است مطالعه‌ای باشد در باب اهالی اتریش و خانه/سلول‌های آن‌ها و مطمئنا فیلم سرخوشانه و شاد نیست. هنوز عنوان بخش سوم مشخص نیست، اما دو بخش دیگر بهشت و در سلول عناوینی بسیار کنجکاوکننده هستند. احتمالاً فیلم در جشنواره فیلم تورنتو به نمایش دربیاید.

 

Post Tenebras Lux

 

فیلم جدید کارلوس ریگاداس را به یک نقاشی اکسپرسیونیستی تشبیه کرده‌اند. فیلم داستانی شبه‌زندگینامه‌ای دارد و درمورد احساسات، خاطرات، رویاها، آرزوها و ترس‌های کارگردان آن است.

کارلوس ریگاداس با نماهای خیره‌کننده‌اش شهرت دارد و مارک تجاری او خط داستانی بسیار کمرنگ و بررسی زندگی آدم‌های گوشه‌گیر و عجیب‌وغریب است. او با ساختن نبرد در بهشت در جشنواره فیلم کن به شهرت رسید و آخرین فیلمش نور خاموش نام داشت که برنده جایزه هیئت داوران کن شد و مارتین اسکورسیزی از آن بسیار تعریف کرده است.

 احتمال حضور فیلم در جشنواره ونیز بیشتر از حضور آن در جشنواره فیلم کن است.

 

چیزی در هوا

 

فیلم فضای انقلابی اوایل دهه 1970 را دارد و ماجرای دانش آموزی است که شیفته هنر است اما درگیر خشونت چپ‌گراها می‌شود. چیزی در هوا فیلم جدید الیویر آسایاس پس از کارلوس و ساعات تابستان است.

 فیلم همزمان با ناآرامی‌ها حال حاضر در سراسر دنیا ساخته شده و فیلمبرداری آن در فرانسه، ایتالیا و بریتانیا صورت گرفته است. به گفته سازندگان فیلم درمورد حال و هوای انقلابی دهه 1970 در سراسر دنیا است.

آسایاس در جشنوراه فیلم کن بسیار محبوب است و سال گذشته هم که در جشنواره داور بوده پس عجیب نیست که فیلم در کن به نمایش دربیاید.

 

هنوز چیزی ندیده‌اید

 

فیلم جدید آلن رنه داستان چند بازیگر است که برای خواندن وصیت‌نامه یک نمایشنامه‌نویس تازه‌فوت‌شده در خانه او دور هم جمع می‌شوند.

 آلن رنه کارگردان افسانه‌ای هیروشیما عشق من و سال گذشته در مارین باد است که سال 2009 با فیلم تجربی علف وحشی نشان داد در هشتاد و چند سالگی هم می‌تواند مخاطبان را شگفت‌زده کند و هنوز ترفندهای بسیاری برای غافلگیر کردن مخاطب دارد.

به نظر می‌رسد فیلم از نمایشنامه سال 1940 اوریدایس نوشته ژان آنوئیل الهام گرفته شده باشد که در آن یک بازیگر زن با افراد گروه بازیگری خود حکایت‌هایی دارد و پس از مرگ دوباره زنده می‌شود و بعد دوباره می‌میرد! یک داستان کاملاً مفرح.

جدای از این تعدادی از بازیگران مطرح در هنوز چیزی ندیده‌اید بازی می‌کنند؛ آندره دوسولیه، سابی آزما، پی‌یر آردیتی، میشل پیکولی، کلود ریش و البته متیو آمالریک (بازیگر اتاقک غواصی و پروانه). شاید فیلم در آخرین دقایق به جشنواره فیلم برلین برود

 

 

 

منبع: خبرآنلاین

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط ستاره ها | |

یلم‌فارسی بودن ابدا جرم نیست. می‌شود فیلم‌فارسی خوب ساخت و با دیدنش خیلی هم کیف کرد؛ اما فیلمی که منطق‌اش منطقِ فیلم فارسی باشد ولی قصدش نقد اجتماعی، معجونی می‌شود از مانیفست‌های اجتماعی-سیاسی و سکانس‌های یادآور فیلم‌فارسی‌ها که اصلا ربطی به هم ندارند و حال مخاطب را بد می‌کند.

 حالا حکایت «انتهای خیابان هشتم» همین است. فیلم قرار است معضلات اجتماعی را بیان و آن را نقد کند اما این اتفاق در بستر داستانی کاملا کلیشه‌ای رخ می‌دهد، علاوه بر این‌که این‌قدر شخصیت‌پردازی‌ها ناقص است که توجیه کردن‌شان به واقع کار سختی است.

نیلوفر(ترانه علیدوستی) برای تأمین دیه‌ی برادری که در دعوایی یک نفر را کشته و البته ما نمی‌دانیم چرا(خیلی هم مهم نیست چون کارگردان دوست داشته قصه‌اش را بعد از قتل تعریف کند) حاضر است به هر کاری دست بزند. بهرام(صابر ابر) نامزد نیلوفر است که پا به پای او می‌خواهد دیه را فراهم کند و به از هر طریقی که به ذهن‌اش می‌رسیده، چند میلیونی فراهم کرده است برای بقیه‌اش هم نزد فردی خَیِّر می‌رود.

همه چیز بر وفق مراد است تا آن پولی که قرار است از سمت فرد خَیِّر برسد به خاطر پدری که احتمالا مشکلات سیاسی دارد نمی‌رسد. حالا این سیاسی بودن پدر چیست؟ از کجا می‌آید؟ ما نمی‌دانیم. چیزی که ما می‌بینیم این است که پدر مریض است(چه مریضی‌ای باز هم ما نمی‌دانیم؛ اصلا به ما چه ربطی دارد؟!

 همین که آقای امینی می‌داند بس است دیگر) و وقتی روزنامه‌ی سیاسی می‌بیند سر ذوق می‌آید و حاضر می‌شود دارویش را بخورد. حالا نیلوفر که قبلا از رئیس پمپ بنزین پیشنهادی داشته و ردش کرده تنها راه را تسلیم شدن در برابر خواسته‌ی او می‌داند!

از آن طرف یک شخصیت بی‌خودی که حامد بهداد عهده‌دار ایفایش هست، هم حضور دارد. به نظر نمی‌آید حضور این شخصیت حتی برای حفظ کردن توازن صحنه باشد. هست که در سالن سینما "سوت" تحویل بگیرد و بار فیلم‌فارسی بودن فیلم را به دوش بکشد. تقصیر حامد بهداد نیست که همه‌جا یک مدل بازی می‌کند.

 وقتی یک نفر دهانش را شُل کند و حرف بزند، بی‌تعادل راه برود، خیلی سریع عصبی شود و واکنش‌های هیستریک نشان بدهد و به واسطه‌ی همین حرکات ملت قند توی دل‌شان آب ‌شود و هی قربان صدقه بروند چه دلیلی دارد که کارگردان چیز دیگری از بازیگر بخواهد و بازیگر بازی بهتری ارائه دهد؟

وقتی یک بازیگر هرکاری بکند مخاطب می‌پسندد اصلا دیگر حتی کارگردان لزومی نمی‌بیند نقشی را که آن بازیگر ایفا می‌کند شخصیت‌پردازی کند. برای همین است که موسی (حامد بهداد) شخصیتی سردرگم و کاملا بی‌شناسنامه و حتی بی‌شباهت به تیپ دارد که ما هیچ‌چیز از او نمی‌دانیم.

 اول می‌خواهد ماشینی را از عصبانیت آتش بزند، بعد می‌خواهد بچه‌اش را حتی ثانیه‌ای پیش زنی که با او در ارتباط است نگذارد، بعد برای خریدن یک اسب مسابقه بچه‌اش را به همان زن می‌فروشد! زن خودش را طلاق نمی‌دهد و می‌خواهد زجر کشش کند؛ مسابقه‌ی بوکس می‌دهد و با هر مشتی که می‌خورد موسیقی فیلم غم‌انگیزتر می‌شود و ایستادن‌اش شُل‌تر، این‌ موسی کیست؟ چرا می‌خواهد زنش را آزار دهد و با زنی دیگر در رابطه است؟

چرا برای کمک به نامزد دوستش بچه‌اش را می‌فروشد؟! البته جواب هیچ‌کدام از این سوال‌ها هم به ما ارتباطی ندارد، لابد امینی می‌داند؛ همین بس است دیگر. مخاطب که نباید در کارهایی که به او مربوط نیست دخالت کند!

بازی صابر ابر بر خلاف آثار پیشین‌اش تحسین برانگیز نیست و برای او یک بازی متوسط به حساب می‌آید که البته سرچشمه‌اش ضعف در شخصیت‌پردازی است.

در این میان ترانه علیدوستی چندین پله از بقیه بالاتر است، به خوبی از پس نقش‌اش برآمده و تمام تلاشش را به کار گرفته تا با حالات مختلف مثل سکوت، فریاد، بغض، خنده و حتی مدل راه رفتن و غذا خوردن حسش را منتقل کند.

سکانس دعوایش با متصدی پذیرش بیمارستان و صحنه‌ای که کتانی برادرش را محکم در آغوش کشیده از درخشان‌ترین لحظات بازی او و «انتهای خیابان هشتم» است.

البته با وجود تلاش علیدوستی گاهی بی‌منطق بودن قصه این‌قدر عیان است که اون نمی‌تواند فارغ از قصه کاری از پیش ببرد.

حامد بهداد مثل همیشه صحنه‌های حسی را به بهترین نحو ممکن بازی می‌کند. صحنه خداحافظی‌ از دخترش یا نحوه‌ی بدرقه کردن دوستش که برای فراهم کردن پول قرار است پای قمار بنشیند و تا صبح پوکر بازی کند، دوست‌داشتنی و دلنشین درآمده.

 اما مسئله این‌جاست که اصلا حضور این آدم در قصه منطقی ندارد و نویسنده و کارگردان برای بودنش توضیحی نمی‌دهند و ما از موسی هیچ هویت مشخصی در اختیار نداریم.

در پایان فیلم که هرکس دارد برای فراهم کردن پول دیه گوشه‌ای از تهران تباه می‌شود (که بیان‌گر همان معضلات اجتماعی است) بهرام می‌فهمد نیلوفر تصمیم گرفته خودفروشی کند.

 به پمپ بنزین نزد دوستی که این کار را برای نامزدش ترتیب داده می‌رود(که ما از آن دوست هم چیزی نمی‌دانیم) در همین هنگام ماشین عروسی با آهنگی شاد وارد پمپ بنزین می‌شود؛ ضربه‌ی اصلی «انتهای خیابان هشتم» همین جاست.

در فضایی غمگین که همه تسلیم شرایط شده‌اند، مخاطب باید تحت تأثیر التهابات اجتماعی و اضمحلال آدم‌ها ناراحت و منتظر واکنش بهرام در برابر کار نیلوفر باشد، اما حتی در این لحظه هم امینی نمی‌تواند تمامی مخاطبانش را با خود همراه کند؛ برخی با شنیدن صدای آهنگ شروع می‌کنند به دست زدن!

 قبول دارم سطح فرهنگ مخاطبان یک فیلم در بروز این اتفاق مؤثر است، اما اگر امینی با روایتی منطقی و با شخصیت‌پردازی درست پیش می‌رفت می‌توانست مخاطب را به همذات‌پنداری وا دارد. حداقل در این حد که در تراژیک‌ترین سکانس فیلمش کسی به سبک مجالس عروسی دست نزد. وقتی دست زدن حاضرین در سالن سینما تمام می‌شود که بهرام مستأصل و شکست خورده فریاد می‌کشد و در حالی که همه جا پر از بنزین است در فندک را باز می‌کند.

خوشبختانه که انتهای فیلم سانسور شده است و با همین پایان باز خاتمه می‌یابد چرا که آن صحنه‌ی آتش‌سوزی که امینی برای پایان فیلمش در نظر گرفته بود کار را بیشتر خراب می‌کرد(این پایان‌ در برنامه‌ی هفت نشان داده است) با این پایانبندی جدید حداقل می شود امید داشت نیلوفر در آخرین لحظه گوشی موبایلش را روشن می‌کند به نامزدش زنگ می‌زند و حاضر نمی‌شود برای حل مشکلات خودفروشی کند.

دست مسئولین سانسور (اصلاح) کردن فیلم‌ها درد نکند که فیلم امینی را از مرگ کامل نجات دادند.

«انتهای خیابان هشتم» مثل بسیاری از فیلم‌ها از نبود کارگردانیِ خوب و نداشتن رابطه‌ی علت و معلولی آسیب می‌بیند. وگرنه کاری با این کَست و با داستانی امتحان پس داده که مخاطب خودش را دارد می‌توانست خیلی بهتر از این باشد، اما حالا فیلمی است که تنها نقطه‌ی قوتش بازی حسی بازیگران و داستانی است که هرچند تأثیرگذار اما بیش از حد کلیشه‌ایست، آن هم با رعایت تک تک المان‌های فیلم‌فارسی‌.

مرسده مقیمی

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط ستاره ها | |

 

گفتگو با علیرضا امینی و سید جمال ساداتیان درباره فیلم هفت دقیقه تا پاییز

 

 

علیرضا امینی (سمت راست) و سید جمال ساداتیان (سمت چپ). عکس آرش خاموشی. ایسنادر آستانه اکران فیلم هفت دقیقه تا پاییز، گفتگوی جالب توجهی با علیرضا امینی کارگردان این فیلم، و سید جمال ساداتیان تهیه کننده آن در ایسنا انجام شد که حاوی نکات جالب توجهی به نظر می رسید. امینی به عنوان یک کارگردان تجربه گرا و ساداتیان در مقام یک تهیه کننده معتبر درباره ابعاد جالب توجهی از فیلم هفت دقیقه تا پاییز و همچنین سینمای ایران صحبت کرده اند که توجه شما را به آن جلب می کنیم:

 

امینی: هفت دقیقه تا پاییز با ساخته‌های قبلی‌ام هیچ تفاوتی ندارد

 

علیرضا امینی: هفت دقیقه تا پاییز در تداوم سینمای قبلی من ساخته شده و هیچ تفاوتی با فیلم‌های قبلی‌ام ندارد. نگاه من در سینمای اجتماعی به همین شكل است اما فیلم‌های قبلی من خارج از شهر بود و این فیلم در درون شهر ساخته شده است، نگاه من به سینمای شهری این‌گونه است و اگر اكنون هم بخواهم از شهر خارج شوم دوباره فیلم‌هایم به دانه‌های ریز برف و یا استشهادی برای خدا شبیه می‌شوند.

وی درباره به كارگرفتن بازیگران چهره در این فیلم و تفاوت هفت دقیقه تا پاییز با ساخته‌های قبلی‌اش گفت: به غیر از نامه‌های باد تمام فیلم‌های من با كمك بازیگران ساخته شده است. البته ممكن است كه عده‌ای از این‌ بازیگران چهره‌های شناخته‌شده‌ای نداشته باشند، اما به هرحال همه آن‌ها یا بازیگران سینما و تئاتر بوده‌اند و یا افرادی هستند كه در آموزشگاه‌های بازیگری و تئاتر تجربیات متعدد داشته‌اند.

امینی ادامه داد: از نظر سبك هم برای من این فیلم با فیلم‌های دیگرم فرقی ندارد و حتی اگر از نظر ساختار هم هفت دقیقه تا پاییز را در نظر بگیریم، می‌بینیم كه مانند فیلم‌های قبلی‌ام از ساختاری تجربی بهره می‌گیرد.

 

فیلم‌های بعدی‌ام هم در تداوم همین نگاه خواهد بود

 

حامد بهداد، خاطره اسدی، محسن طنابنده در هفت دقیقه تا پاییزاین كارگردان همچنین به شیوه‌ی روایی فیلم اخیرش اشاره و عنوان كرد: در این فیلم در نوع روایت هم نوعی تجربه‌گرایی صورت گرفته است. اگرچه هفت دقیقه تا پاییز فیلمی ملودرام محسوب می‌شود اما حداقل از نظر موضوع و فرم دراین فیلم تجربیات مختلفی صورت گرفته است. در هر صورت این فیلم محصول نگاه من به اجتماع است و ساخته‌های بعدی من هم در تداوم همین نگاه خواهد بود. البته هفت دقیقه تا پاییز داستانی خاص‌تر دارد. با وجودی كه در كل نسبت به موضوعات مختلف نگاهی رئالیستی دارم اما در سینما ترجیح‌ام بر این است كه داستان‌های خاص را مورد استفاده قرار ‌دهم.

 

 قطعا حضور این بازیگران در اكران فیلم تاثیر به سزایی دارد

 

كارگردان هفت دقیقه تا پاییز در ادامه‌ی گفت‌وگو، درباره تاثیر حضور بازیگران چهره در اكران این فیلم توضیح داد: قطعا حضور این بازیگران در اكران فیلم تاثیر به سزایی دارد اما این‌كه كارگردانی بخواهد صرفا فیلمی با حضور بازیگران بسازد كار دشواری نیست و نمونه‌های متعددی داشته‌ایم كه حتی یك كارگردان فیلم اولی با هزینه كردن مبالغ بالا از بازیگران متعدد استفاده كرده است.اما در نهایت این فیلم‌ها چیزی به سینمای ایران اضافه نكرده‌اند.

امینی درباره‌ی چگونگی اعتماد بازیگران به كارگردانی كه معمولا فیلم‌های او فیلمنامه‌ی مشخصی ندارد گفت: من در شش یا هفت فیلم از نظر ساختاری تجربیات متعدد انجام داده‌ام تا امروز به نگاه خود نزدیك شده‌ام. هنوز هم به این نگاه نرسیده‌ام و تنها به آن نزدیك شده‌ام و آثارم به گونه‌ای شده كه اگر شما آن‌ها را ببینید از نظر فرم و محتوا می‌توانید بگوییم كه این سینمای علیرضا امینی است. رسیدن به این مرحله قطعا به زمان و تجربه نیاز داشت و من در فیلم‌های قبلی‌ام این تجربه را اندوخته‌ام تا امروز به جایی رسیده‌ام كه دیگر بازیگران و تهیه‌كنندگان به من اعتماد می‌كنند.

 

این فیلم راحت‌ترین فیلم من بود

 

علیرضا امینی. عکس از آرش خاموشی. ایسناوی در ادامه صحبت‌هایش هفت دقیقه تا پاییز را راحت‌ترین فیلم اش دانست و گفت: اگرچه این فیلم راحت‌ترین ساخته‌ی من محسوب می شود، اما سوژه‌ی آن سوژه‌ی سختی بود كه نیاز به استفاده از بازیگران قوی داشت. امینی همچنین به بحث بهره‌گیری از بازیگران در فیلم‌ها اشاره و عنوان كرد: یك كارگردان نمی‌تواند بگوید كه صرفا با بازیگران چهره یا نابازیگران كار می‌كند و به طور طبیعی من هم هر دوی این شیوه‌ها را امتحان كرده‌ام. او در عین حال از سختی‌های ساخت فیلم هفت دقیقه تا پاییز نیز یاد كرد و افزود:این فیلم سختی‌های خود را هم داشت، اما سختی‌های فیلم‌های قبلی من به شرایط كار مربوط می‌شد اما سختی این فیلم تا حدی به استفاده از سوپراستارها و ارتباط برقراركردن با آن‌ها برمی‌گشت. به هرحال هر فیلمی شرایط سخت خود را دارد، اما همان‌طور كه گفتم نسبت به تمام فیلم‌های قبلی‌ام، هفت دقیقه تا پاییز راحت‌ترین كارم بود.

امینی در ادامه به نگاه مثبت تهیه‌كننده این فیلم اشاره و عنوان كرد: تهیه‌كننده این فیلم، آقای ساداتیان فردی فرهنگی‌بود و برای مدت‌زمان ساخت فیلم، خیلی برای ما محدودیت قائل نمی‌شد. در زمینه فیلمنامه و تغییراتی كه موجب تكمیل آن می‌شد هم آقای ساداتیان همواره حامی ما بود و نقطه‌نظرات مختلفش را در این زمینه عنوان می‌كرد.

وی درباره تغییراتی كه در فیلمنامه این فیلم به وجود آمده و این‌كه به نظر می‌رسد، محسن طنابنده اكنون از نتیجه كار رضایت چندانی ندارد توضیح داد: این فیلمنامه دوسال پیش از سوی من به عنوان یك طرح، مطرح شد و محسن نخعی به نگارش آن پرداخت. بعدها قرار شد كه محسن طنابنده این فیلمنامه را بازنویسی كند اما از ابتدا قرار بود كه چارچوب اصلی حفظ شده و تنها بازنویسی در فیلم صورت بگیرد. در پایان كار هم علیرضا نادری به كمك طنابنده آمد، اما باز در آخرین مرحله، فیلمنامه‌ی نوشته شده براساس طرح خود من بود و تمام عناصری كه در طرح وجود داشت در فیلمنامه مورد توجه و استفاده قرار گرفت.

امینی ادامه داد:ممكن است برخی موارد به فیلمنامه اضافه شده باشد، اما این موارد به بازیگر كمك می‌كرد تا راحت‌تر و بهتر به ایفای نقش بپردازد. در كل این فیلم و تغییراتی كه در فیلمنامه آن صورت گرفت در چارچوبی خاص بود و طبیعتا هنگامی كه یك چارچوب كلی وجود داشته باشد و نظراتی درباره آن مطرح شود، نتیجه‌ی كار بهتر می‌شود.

او درباره شكل‌گیری فیلمنامه این فیلم و تأثیر بازیگران بر شكل‌گیری آن هم اظهار كرد: ممكن است كه در زمان ساخت فیلم برای این‌كه به نتیجه مطلوب برسیم برروی فیلمنامه بحث‌هایی داشتیم، اما نتیجه كار چیزی بود كه همه ما راضی بودیم و دراجرای آن مشكلی وجود نداشت.

 

برای جشنواره‌های خارجی هم پایان‌بندی به همان شكل قبلی خواهد بود.

 

هدیه تهرانی در فیلم هفت دقیقه تا پاییزكارگردان هفت دقیقه تا پاییز درباره پایان‌بندی این فیلم و تغییركردن آن برای اكران عمومی گفت: پایان‌بندی این فیلم تنها برای اكران عمومی عوض شده است و حتی برای جشنواره‌های خارجی هم پایان‌بندی به همان شكل قبلی خواهد بود.

وی درباره دلایل تغییر این پایان‌بندی تصریح كرد: به شخصه هنوز تأكید دارم كه پایان‌بندی اولیه درست‌تر بوده است، چراكه به عنوان كارگردان ترجیح می‌دهم تماشاگر با احساساتش از سالن خارج نشود. من فیلم احساساتی نساخته‌ام و از ابتدا در پی تأثیرگذاری بوده‌ام و دوست داشتم كه تماشاگر هنگامی كه از سالن خارج می‌شود روی یك سكانس فیلم به فكر بپردازد. به هرحال اكنون اینگونه تصمیم‌گیری شده و جمع‌بندی نظرات بر این شد كه برای اكران عمومی پایان‌بندی فیلم تغییر كند.

علیرضا امینی كه فیلم‌هایی همچون استشهادی برای خدا و دانه‌های ریز برف را ساخته است، درپاسخ به اینكه در ادامه‌ی مسیر فیلم‌سازی اش فیلم‌هایی برای اكران بسازد یا اینكه ترجیح می‌دهد به سبك فیلم‌های قبلی‌اش مسیر خود را ادامه دهد، اظهار كرد: من سبك نگاه خودم را دنبال می‌كنم ودر این میان تنها بازیگران فیلم‌هایم عوض می‌شوند. لذا شاید افرادی كه در آینده می‌آیند، انگیزه‌ای شوند كه فیلم من بیشتر دیده شود.

این كارگردان با اشاره به فیلم هفت دقیقه تا پاییز و حضور هنرمندانی همچون هدیه تهرانی و حامد بهداد گفت:اكنون اكران این فیلم به این شكل، حاصل حضور بازیگران این فیلم است، اما من هیچ‌گاه فیلم طنز و سخیف نساخته‌ام كه بخواهم فروش كنم و اكران خوب داشته باشم.

علیرضا امینی همچنین گفت:ما این فیلم را به جشنواره‌های خارجی مختلف خواهیم فرستاد و به نظر می‌رسد كه این فیلم در سطح داخلی هم فروش خوبی داشته باشد. اما اكنون كم‌تر پیش می‌آید كه فیلمی در داخل و خارج مورد استقبال قرار گیرد واز معدود نمونه‌هایی كه در هردوی این زمینه‌ها موفقیت داشت، می‌توان به درباره الی... اشاره كرد. به هرحال اگر ما در این زمینه حتی یك نمونه داشته باشیم، برای تهیه‌كنندگان و كارگردانان به عنوان الگو مدنظر قرار خواهد گرفت.

 

بازار كن برای سینمای ایران تنها یك شوخی تلقی می‌شود

 

هدیه تهرانی در فیلم هفت دقیقه تا پاییزكارگردان هفت دقیقه تا پاییز در بخش دیگری از این گفت‌وگو درباره علت عدم حضور این فیلم در بازار كن اظهار كرد: به نظر من بازار كن تنها یك شوخی است و به هیچ دردی نمی‌خورد. آن‌هایی كه به این جشنواره رفته‌اند، ترجیح می‌دهند كه فیلم‌های بخش مسابقه را بببیند، اما با این وجود كارگردان و تهیه‌كننده برای حضور فیلم‌هایشان در این جشنواره ناچارند كه هزینه‌ای را هم بپردازند و در نهایت نتیجه‌ای هم نگیرند. به نظر من با این بازارها سینمای ایران جهانی نمی‌شود و تنها وقت و انرژی و سرمایه ما تلف می‌شود و دركل می‌توان گفت كه بازار كن برای سینمای ایران تنها یك شوخی تلقی می‌شود. آیا تاكنون فیلم‌هایی كه در این بازار به نمایش درآمده‌اند هیچ دستاوردی داشته‌اند؟

 

امیدوارم كه هرچه زودتر درهای سینمای ابتذال بسته شود

 

امینی در ادامه این گفت‌وگو درباره نقطه نظرش پیرامون سینمای اجتماعی عنوان كرد: سینمای اجتماعی در تمام دنیا به معنی سینمایی انتقادی است. البته طنز هم وظیفه‌ی انتقاد دارد اما به شخصه طنز به شكل ابتذال را به هیچ عنوان قبول ندارم و امیدوارم كه هرچه زودتر درهای این نوع سینما بسته شود. البته به هیچ عنوان مخالف سینمای تفریح نیستم، اما در كل براین باورم كه سینمایی كه به كپی‌برداری از فیلم‌های قبل از انقلاب و یا هالیوود می‌پردازد و آن‌ها را به‌روز می‌كند مروج نوعی ابتذال است و هنگامی كه این فیلم‌ها به پرده سینما راه می‌یابند من به عنوان یك كارگردان خجالت می‌كشم كه بگویم من هم فیلمساز هستم.

وی معتقد است:اكنون همه به دنبال مقصر این مسأله می‌گردند، اما مقصر این موضوع هیچ كسی به غیر از وزارت ارشاد كه پروانه ساخت این فیلم‌ها را داده و بعد آن‌ها را به اكران درمی‌آورد، نیست. وزارت ارشاد این فیلم‌ها را تا مرحله اكران حمایت می‌كند و زمانی كه این فیلم‌ها برروی پرده سینما می‌روند از سینمای ابتذال صحبت می‌كنند، درحالی كه باید مدت‌ها قبل و از زمان صدور پروانه ساخت جلوی این فیلم‌ها گرفته شود.

كارگردان فیلم‌های اكران نشده‌ای مانند دانه‌های زیر برف، چشم‌هایت را ببند و شلیك كن و ... در بخش دیگری از این گفت‌وگو درباره وضعیت اكران این فیلم‌ها خاطرنشان كرد: می‌توان این فیلم‌ها را هم به شكل اكران فرهنگی به نمایش درآورد، اما شرایط این نوع اكران به گونه‌ای است كه به دردسرش نمی‌ارزد و من ترجیح می‌دهم به جای این‌كه برای پوستر و پیداكردن سالن برای این فیلم‌ها زمان بگذارم آن‌ها را وارد موسسه رسانه‌های تصویری كنم.

وی در ادامه در ارزیابی طرح اكران فیلم‌های فرهنگی اظهاركرد: طرح اكران فیلم‌های فرهنگی شروع خوبی بود، اما مانند طرح آسمان باز به این طرح هم اجازه ندادند كه كمی جلوتر برود تا نقاط ضعف و قوت خود را شناسایی كند.

 

ساداتیان: برای آینده سینما لازم است كه گاه به افراد اعتماد كنیم

سینما برای مردم، جزء اولویت‌های دست اول و ضروری محسوب نمی‌شود.

 

علیرضا امینی (راست) و سید جمال ساداتیان (چپ)سیدجمال ساداتیان تهیه‌كننده هفت دقیقه تا پاییز درباره همكاری‌اش با فیلمسازان جوان و افرادی كه سبك‌های متفاوتی در سینما را دنبال می‌كنند،گفت: عموماً شرایط جامعه ما به گونه‌ای است كه عده‌ای تلاش می‌كنند ژانرها و یا كارهایی كه امتحان‌شان را پس داده‌اند، تكرار كنند اما در حوزه فرهنگ باید نوآوری‌هایی هم وجود داشته باشد.

وی اظهار كرد: سینما به لحاظ اقتصادی حرفه‌ی گرانی است كه به راحتی نمی‌توان با آن كنار آمد. اكنون برخی از تهیه‌كنندگان سعی دارند از ژانرهایی تبعیت كنند كه آزمایش خود را پس داده‌اند. در چنین شرایطی ورود به حوزه‌های جدید اگرچه تا حدی ریسك محسوب می‌شود، اما در نهایت منجر می‌شود كه نسل جدید فیلمسازان كه تولیدكنندگان فردای سینما هستند وارد سینما شوند. به هرحال معمولا جوانان انگیزه بیشتری دارند و خلاقیت و نوآوری هم بیشتر در نسل جوان بروز پیدا می‌كند، لذا باید زمینه‌ای فراهم شود تا این نسل به بهره‌گیری از خلاقیت‌های خود بپردازد.

تهیه‌كننده فیلم‌هایی چون چهارشنبه سوری، شبانه‌روز، به رنگ ارغوان و هفت دقیقه تا پاییز در ادامه تصریح كرد: در دهه 50 هم كه تحولی جدی در سینمای ایران روی داد افرادی مانند داریوش مهرجویی و ناصر تقوایی پا به عرصه گذاشته بودند. در واقع هرگاه اثری برجسته در این سینما تولید شده است، پشت آن فكر و نیروی جدیدی بوده است.ما نیروهای جوان كم نداریم و آثار برخی از این جوانان نشان می‌دهد كه حركتی روبه جلو دارند، البته برخی هم خود را تكرار می‌كنند.

ساداتیان در بخش دیگری از این گفت‌وگو درباره نحوه اعتمادش به فیلمسازان اظهار كرد: در انتخاب‌هایم سعی می‌كنم كه آثار گذشته فیلمساز را بررسی كرده و مورد توجه قرار دهم. فكر می‌كنم كه فیلمسازانی كه تاكنون با آن‌ها كار كردم،حرف‌هایی دارند كه باید برای بیان این دغدغه‌ها به آنها فرصت داده شود. در این میان اگر امكانات سخاوتمندانه‌تری در اختیار این افراد قرار بگیرد، قطعا از طرح‌های آنان آثار قابل قبول‌تری پدید می‌آید.

ساداتیان در ادامه گفت‌وگویش به فیلم‌هایی كه تاكنون تهیه‌كرده است و نوع اكران و میزان فروش آن‌ها اشاره كرد و گفت: از میان فیلم‌هایی كه ساخته‌ام یك یا دو فیلم در اكران به مشكل برخورده‌اند، اما اكثر این فیلم‌ها از اكران و فروش خوبی بهره برده‌اند. به یاد دارم كه در زمان ساخت چهارشنبه سوری این شبهه وجود داشت كه به دلیل تلخی مضمون این فیلم ،احتمال دارد كه این اثر مورد استقبال قرار نگیرد،‌ اما نمی‌توان گفت كه به طور مطلق همه‌چیز حالت حساب‌شده دارد. به همین دلیل لازم است كه ما تلاش كنیم كه كار خود را به شكل درست انجام دهیم.

تهیه‌كننده‌ی هفت دقیقه تا پاییز تهیه‌كنندگان سینما را به دو دوسته تقسیم و اظهار كرد: برخی تهیه‌كنندگان سینما در پی آن هستند كه تنها برخی تصاویر را سرهم كرده و فیلمی به وجود بیاورند و به واسطه آن فروش كنند. اما عده‌ی دیگری به فكر و ایده متكی هستند و به خاطر پیامی كه در فیلمنامه مستتر است به فعالیت می‌پردازند. این افراد مخاطبان خود را انتخاب می‌كنند و می‌دانند كه هر فیلمی دایره مخاطب خود را دارد.

وی ادامه داد:‌ اگر فیلم‌های ما دارای پیام باشند، دیگر مخاطبان به دنبال فیلم‌های سخیف نمی‌روند و قطعا فیلمی كه دارای هدف و پیام است مخاطب خود را پیدا كرده و مسایل مالی‌اش را هم حل می‌كند.لذا اگر بتوانیم در سینمای ایران چنین فضایی ایجاد كنیم كه فیلم‌ها به درستی به مخاطبانشان معرفی شوند، قطعا بسیاری از مشكلات سینما حل خواهد شد.

ساداتیان در عین‌حال عنوان كرد: ما در وهله اول باید برای یك فیلم علامت‌گذاری كرده و هدف خود از ساخت آن را مشخص كنیم. اگر بر این باوریم كه جامعه ما به لحاظ اجتماعی جامعه‌ی ملتهبی است، باید به این مفاهیم بپردازیم و قطعا مخاطب این موضوعات هم جذب این فیلم‌ها خواهند شد و به همین دلیل این آثار هم در انتقال پیام، هم در جذب مخاطب و هم در زمینه مسایل مالی موفق خواهند بود. لذا باید در پی ایجاد چنین فضایی برویم كه هر فیلمی با هر مضمونی كه دارد بتواند مخاطبان خاص خود را پیدا كند.

ساداتیان و امینی. عکس از آرش خاموشی.  ایسنااین تهیه‌كننده درباره چگونگی حضور هدیه تهرانی در فیلم هفت دقیقه تا پاییز اظهار كرد: با توجه به شناختی كه از روحیات خانم تهرانی دارم، متوجه می‌شوم كه او دغدغه كارگردانی دارد و خود را در زمینه‌های مختلف ساخت فیلم صاحب‌نظر می‌داند. او مدعی است كه سینمای ما به دور تسلسل افتاده و خود را تكرار می‌كند. در موارد متعدد هم فضای حاشیه‌ای برخی فیلم‌ها و موضوع فیلم و مسایل مدیریتی ساخت او را اذیت كرده و به همین دلیل ترجیح می‌دهد كه خیلی در فیلم‌ها حضور نداشته باشد.

ساداتیان ادامه داد: در این فیلم قصه‌ای نسبتا تلخ داشتیم، اما با این وجود علاوه بر عوامل فنی برای پرداخت درست آن قصه نیازمند بازیگرانی قوی بودیم و هر چه فكر كردیم به این نتیجه رسیدیم كه هدیه تهرانی یكی از بهترین گزینه‌هایی است كه می‌تواند از پس نقش دربیاید. خود تهرانی هم می‌دانست كه در فضای هفت دقیقه تا پاییز حاشیه‌ای وجود نخواهد داشت. لذا این فیلم ساخته شد و در نهایت دیدیم كه تماشاچیان هم با نظر ما موافق بوده‌اند و قبول داشتند كه آن نقش برای هدیه تهرانی بوده است. درواقع اگر فرد دیگری آن نقش را ایفا می‌كرد ممكن بود كه فیلم به شكل فعلی درنیاید. در هفت دقیقه تا پاییز هم با توجه به تجربه موفقی كه تهرانی پیش‌تر در دفتر من داشت، او را دعوت كردیم و او هم قبول كرد. البته این نقش به دلیل شرایط خاصی كه دارد نیازمند بازیگر توانایی بود و شاید فرد دیگری نمی‌توانست آن را به این خوبی ایفا كند.

این تهیه‌كننده با اشاره به اینكه فیلم علیرضا امینی سناریوی كاملی نداشت، در عین حال گفت:اما هدیه تهرانی طرح این فیلم را دوست داشت و می‌دانست كه قرار است جلوی دوربین علیرضا امینی رفته و با حامد بهداد و محسن طنابنده همبازی شود. از نظر فضای پشت صحنه هم نگرانی خاصی برای او وجود نداشت و همه این موارد در كنار یكدیگر موجب شد كه او این نقش را قبول كند. اكنون هم مردم و منتقدانی كه این فیلم را دیده‌اند همه بر این باورند كه او در ایفای نقش در این فیلم، بسیار موفق عمل كرده است.

ساداتیان درباره راه‌اندازی دفتر پخش «بشرا فیلم» و شرایط فعلی پخش فیلم‌ها هم اظهار كرد: ما دفتری تازه تأسیس داریم و مدعی نیستیم كه دفتر ما ایرادی ندارد. اما آن‌چه مشكل كشور در این زمینه محسوب می‌شود به بحث وضعیت نامناسب و نامتناسب عرضه و تقاضا برمی‌گردد. اكنون بیش از 40 نفر در پی آن هستند كه فیلم‌هایشان اكران تابستانی داشته باشد. اما شاید كل ظرفیت اكران ما در این فصل به چهار یا پنج فیلم محدود شود. درواقع در این میان تنها 15 درصد افراد موفق به اكران می‌شوند.

وی ادامه داد: متأسفانه در این زمینه نوعی فعل و انفعالات وجود دارد كه گاه شاید خیلی هم حالت اخلاقی نداشته باشند. در مسأله اكران تا حدی سینمادارها صاحب نقش هستند و در مرحله بعد خود فیلم هم نقش دارد. برخی مراودات هم در این زمینه تأثیر می‌گذارند و در مجموع نمی‌توان گفت كه در پخش موفق تنها یك پارامتر تأثیر دارد.

تهیه‌كننده چهارشنبه‌سوری افزود:البته بخشی از این مسأله هم به تماشاچی و فضای عمومی كشور برمی‌گردد چرا كه به هرحال سینما برای مردم، جزء اولویت‌های دست اول و ضروری محسوب نمی‌شود.

هدیه تهرانی و خاطره اسدی در هفت دقیقه تا پاییزساداتیان گفت:اكنون اگر نوع فیلم‌هایی كه از سال گذشته به اكران درآمده‌اند را در نظر بگیریم، می‌بینیم كه همه آن‌ها بین 500 میلیون تا یك‌میلیارد فروش كرده‌اند و حتی فیلمی مانند درباره الی با وجود تمام المان‌های مثبت و جوایزی كه گرفته بود و به گفته ما فروش قابل قبولی داشت، یك میلیارد و 300 میلیون تومان فروش داشت، چراكه ظرفیت سینمای ما نشان داده است كه فیلم‌ها در دایره‌ای خاص فروش دارند. تجربه نشان داده است كه فروش سینماهای ما در حد مشخصی است. حال ممكن است این مبلغ 10 تا 15 درصد افزایش یا كاهش داشته باشد. اما به هرحال تجربه گویای آن است كه بخش عمده‌ای از فروش سینماهای ما به سینماهای مدرن و برجسته برمی‌گردد و بقیه سالن‌ها شرایط خیلی مناسبی ندارند.

وی یادآور شد:بیشترین فروش به رنگ ارغوان نیز به همین سالنهای خاص مربوط می‌شود. تجربه نشان می‌دهد كه اگر ما فیلم و سالن خوب داشته باشیم، تماشاگران هم به تماشای فیلم‌ها می‌نشینند. اما اكنون در این زمینه با نوعی نقص و مشكل مواجه هستیم و هیچ تناسبی میان تولید و عرضه ما وجود ندارد.

ساداتیان در ادامه به ارایه آماری از سالن‌های كشورهای مختلف پرداخت و گفت: كشوری مثل شوروی در سال 1926 یعنی 85 سال پیش سه‌هزار سالن نمایش داشت و در سال 1928 این تعداد به 9 هزار سالن افزایش پیدا كرده بود. در سال 1934 این كشور تعداد سالن‌های خود را تا 26 هزار سالن افزایش داده بود. آمریكا هم در سال 1933، 19 هزار و اكنون 40 هزار سالن دارد اما ما در ایران تنها 270 سالن داریم كه بخش اعظمی از آن‌ها هم شرایط مطلوبی ندارند. در بهترین شرایط شاید ما 120 تا 140 سالن داشته باشیم و در مملكتی كه سالانه 120 فیلم ساخته می‌شود،تعداد این‌گونه سالن‌ها هیچ تناسبی با تعداد فیلم‌ها ندارد.

وی در عین‌حال خاطرنشان كرد: البته بخش دیگری از این مسأله هم به شرایط عمومی جامعه و روحیات افراد برمی‌گردد و لازم است كه بررسی‌های كارشناسانه و دقیق‌تری برروی این موضوع صورت بگیرد.

این تهیه‌كننده درباره حمایت‌هایی كه از اكران این فیلم صورت گرفته پاسخ داد: واقعیت این است كه تاكنون حمایت خاصی از این فیلم به عمل نیامده است. اما به هرحال هفت دقیقه تا پاییز فیلم متفاوتی است كه با فیلم‌های طنزی كه این روزها برروی پرده می‌بینیم تفاوت دارد.

او ادامه داد: این فیلم در جشنواره فیلم فجر مورد توجه مردم، منتقدان و داوران قرار گرفته و طی نمایش‌های خاصی كه تاكنون داشته همواره با مردم ارتباط برقرار كرده است، به همین دلیل فكر می‌كنم كه نمایش عمومی این فیلم تغییری در ذائقه‌ها ایجاد كند.

ساداتیان گفت:به نظر باید مخاطبان از این فیلم استقبال كنند. در هر صورت وظیفه ما بود كه چنین فیلمی را تولید كنیم و حال خوب و بد آن را مخاطبان مورد قضاوت قرار می‌دهند. البته یك بخشی از این مسأله هم به سینمای ملی برمی‌گردد كه این سینما هم تا حدی به دولت برمی‌گردد. اگر قرار است كه دولت مردم را تشویق كند كه به سینما بروند، باید شرایطی بابت این مسأله ایجاد كند.

وی توضیح داد:بخش اول این مسأله به ایجاد سالن‌ها برمی‌گردد كه نیازمند بودجه‌ای هنگفت است و در كوتاه‌مدت حل نمی‌شود. اما اكنون كه همین سالن‌های اندك را در دست داریم لازم است شرایطی فراهم كنیم كه همین سالن‌ها پر شوند. برای پرشدن این سالن‌ها هم لازم است كه اطلاع‌رسانی درستی صورت گیرد.

ساداتیان در ادامه به تبلیغ فیلم‌ها در شبكه‌های ماهواره‌ای اشاره كرد و گفت: طی سال‌های گذشته شبكه‌های‌ماهواره‌ای با قیمتی بسیار پایین به تبلیغ فیلم‌های درحال اكران می‌پرداختند، اما دولت به هر دلیل این فضا را ممنوع اعلام كرد و تهیه‌كنندگان هم از این تصمیم تبعیت كردند و به ابزارهای تبلیغاتی داخل كشور رو آوردند. تبلیغات داخل كشور هم به تلویزیون و بیلبوردهای سطح شهر محدود می‌شود كه هر دو مورد بسیار پرهزینه هستند و هیچ تناسبی با درآمد و فروش فیلم‌ها ندارند.

تهیه‌كننده هفت دقیقه تا پاییز تصریح كرد:فیلمی كه ممكن است فروشی در حد یك میلیارد تومان داشته باشد برای استفاده از بیلبوردهای شهری باید همان بهایی را بپردازد كه یك محصول صنعتی كه سالانه 600 تا 700 میلیاردتومان بازدهی مالی دارد می‌پردازد. یعنی هیچ تناسبی در این میان وجود ندارد.

 

باید به حداقل‌ها راضی باشیم

 

هدیه تهرانی در فیلم هفت دقیقه تا پاییزدر ادامه علیرضا امینی درباره شرایط اكران هفت دقیقه تا پاییز هم عنوان كرد: فیلم خوب همواره مخاطبان خاص خود را دارد، اما به هرحال بحث زمان و تعداد سینما و شیوه تبلیغ هم مهم است. زمانی‌كه ما تعداد محدودی سینما و تعداد محدودتری گروه سینمایی داریم و در مقابل آن‌ها حجم انبوهی از فیلم‌ها قرار دارد باید به حداقل‌ها راضی باشیم. اكنون ایده‌آل‌ترین شرایط این است كه ما 50 سینما در تهران و زمان اكران نوروزی را داشته باشیم. اما با این‌حال ما همچنان جزو افراد خوش‌شانس‌ هستیم كه چنین شرایط اكرانی برای این فیلم داریم.

وی از سینمایی فقط 72 ساعت به عنوان فعالیت بعدی خود نام برد وگفت: این فیلم اكنون در مرحله نگارش فیلمنامه است و بلافاصله پس از اتمام این مرحله این فیلم با تهیه‌كنندگی جمال ساداتیان وارد مراحل ساخت می‌شود.

امینی این فیلم را هم دارای مضمونی اجتماعی دانست و در پایان صحبت‌هایش اظهار امیدواری كرد:ای‌كاش روند سینمایی كه فرهنگی است و در عین‌حال مخاطب هم دارد بیشتر مورد حمایت قرار بگیرد تا این فیلم‌ها جایگزین فیلم‌های سخیف و مبتذل شوند.

 

عکس های گفتگو: آرش خاموشی

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط ستاره ها | |

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد